ابنباتتلخ
#ابنبات_تلخ
PaRt:۲۴
. . _ . .
لینا:با ترس به چشمای خمار تهیونگ زل میزنه
تهیونگ:اومممم اگه میخای زیاد دردت نیاد دختر خوبی باش بیبی گرل
تهیونگ:نفهمیدم چی گفتی
لینا:چشم
تهیونگ:میاد نزدیک ترو تا لباشو به لبای لینا بچسبونه که
لینا:از زیر دست تهیونگ در میره
تهیونگ:اومم بیبی گرل هم هوس تنبیه کرده
لینا:بدنش مثل گنجشک میلرزه
تهیونگ:میاد دوباره سمت لینا
لینا:میره تو حموم و در رو قفل میکنه و میشینه پشت در
تهیونگ:درو باز کن بیبی
لینا با گریه میگه : نمیخوام میترسم
تهیونگ:اوممم میدونی اگه خودم در رو باز کنم بدتر میشه
لینا:گریش شدید تر میشه
تهیونگ:ضربه ی محکمی به در حموم وارد میکنه
لینا:بلند میشه و از در فاصله میگیره
تهیونگ:انقدر با صندلی به در میزنه تا در رو میشکنه
لینا:دوباره بدنش شروع میکنه به لرزیدن
تهیونگ:دست لینا رو میکشه و میندازه رو تخت
لینا:از درد پاهاشو تو شکمش جمع میکنه
تهیونگ:هجوم میبره سمت لبای لینا شروع میکنه به مک زدن
تهیونگ:از لبای لینا سیر میشه و بلند میشه لباساشو دراره
لینا:از اتاق میزنه بیرون و درو قفل میکنه
لینا:اجججومااااااا تورو جون مادرت به دادم برسسس
اجوما : شبی چرا داد و بیداد میکنی بچه جان چیکار
لینا: داروی بیهوشی داریم
اجوما: اره میخوای چیکار
لینا:تهیونگ گفتت ببرم براش بده من تا منو نخوردههه امپول هم بده
اجوما دارو بیهوشی و امپول رو میده به لینا
لینا:قربون دستت «میدویه سمت اتاق و امپول رو پشتش قایم میکنه و وارد اتاق میشه»
لینا:بیا باهم ... دوست باشیم ... نرم انجامش بده باشه .... من دفعه اولمه گناه دارم رحم کن
تهیونگ:اوممم باشه بیب
لینا:بیام بشینم رو پاهات
تهیونگ:بیا
لینا:میشینه رو پای تهیونگ
تهیونگ:دستشو دور کمر لینا حلقه میکنه : خودتو تکون بده لیتل گرل
لینا:اروم خودشو تکون میده : دستتو بزار بالا تر
تهیونگ:دستشو میزاره رو سینه ی لینا
لینا:امپول رو محکم وارد دست تهیونگ میزاره و همه رو تزریق میکنه
تهیونگ:منگ بود منگ ترم میشه و رو تخت دراز میکشه
لینا:بلند میشه : تهیونگ جون من نمیریاااا
تهیونگ:کم کم بیهوش میشه
لینا:میره جلو اینه : پدصگ لبامو چیکار کرد ... ایییی چ دردی هم میکنه این هیچ کاری بام نکرد اینجوری شد میکرد چی میشد (نویسنده : 6 جات جر میخورد)
PaRt:۲۴
. . _ . .
لینا:با ترس به چشمای خمار تهیونگ زل میزنه
تهیونگ:اومممم اگه میخای زیاد دردت نیاد دختر خوبی باش بیبی گرل
تهیونگ:نفهمیدم چی گفتی
لینا:چشم
تهیونگ:میاد نزدیک ترو تا لباشو به لبای لینا بچسبونه که
لینا:از زیر دست تهیونگ در میره
تهیونگ:اومم بیبی گرل هم هوس تنبیه کرده
لینا:بدنش مثل گنجشک میلرزه
تهیونگ:میاد دوباره سمت لینا
لینا:میره تو حموم و در رو قفل میکنه و میشینه پشت در
تهیونگ:درو باز کن بیبی
لینا با گریه میگه : نمیخوام میترسم
تهیونگ:اوممم میدونی اگه خودم در رو باز کنم بدتر میشه
لینا:گریش شدید تر میشه
تهیونگ:ضربه ی محکمی به در حموم وارد میکنه
لینا:بلند میشه و از در فاصله میگیره
تهیونگ:انقدر با صندلی به در میزنه تا در رو میشکنه
لینا:دوباره بدنش شروع میکنه به لرزیدن
تهیونگ:دست لینا رو میکشه و میندازه رو تخت
لینا:از درد پاهاشو تو شکمش جمع میکنه
تهیونگ:هجوم میبره سمت لبای لینا شروع میکنه به مک زدن
تهیونگ:از لبای لینا سیر میشه و بلند میشه لباساشو دراره
لینا:از اتاق میزنه بیرون و درو قفل میکنه
لینا:اجججومااااااا تورو جون مادرت به دادم برسسس
اجوما : شبی چرا داد و بیداد میکنی بچه جان چیکار
لینا: داروی بیهوشی داریم
اجوما: اره میخوای چیکار
لینا:تهیونگ گفتت ببرم براش بده من تا منو نخوردههه امپول هم بده
اجوما دارو بیهوشی و امپول رو میده به لینا
لینا:قربون دستت «میدویه سمت اتاق و امپول رو پشتش قایم میکنه و وارد اتاق میشه»
لینا:بیا باهم ... دوست باشیم ... نرم انجامش بده باشه .... من دفعه اولمه گناه دارم رحم کن
تهیونگ:اوممم باشه بیب
لینا:بیام بشینم رو پاهات
تهیونگ:بیا
لینا:میشینه رو پای تهیونگ
تهیونگ:دستشو دور کمر لینا حلقه میکنه : خودتو تکون بده لیتل گرل
لینا:اروم خودشو تکون میده : دستتو بزار بالا تر
تهیونگ:دستشو میزاره رو سینه ی لینا
لینا:امپول رو محکم وارد دست تهیونگ میزاره و همه رو تزریق میکنه
تهیونگ:منگ بود منگ ترم میشه و رو تخت دراز میکشه
لینا:بلند میشه : تهیونگ جون من نمیریاااا
تهیونگ:کم کم بیهوش میشه
لینا:میره جلو اینه : پدصگ لبامو چیکار کرد ... ایییی چ دردی هم میکنه این هیچ کاری بام نکرد اینجوری شد میکرد چی میشد (نویسنده : 6 جات جر میخورد)
- ۴.۳k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط