در همین حسرت که یک شب راکنارت مانده ام

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام


#ایلیا_خدابخش
دیدگاه ها (۱)

آری آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنی...

من دلم انگور میخواهد،چو تاکستان بخنداز لبت یاقوت می بارد، ان...

در گلوگاهِ مندرختِ سیبی هستکه از آنمردی رابر دار کرده‌اند.اگ...

ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩٔ ﯾﮏ ﺗﻨﻬﺎﺋﯿﺴﺖ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ انﺪﺍﺯﻩٔ ﯾﮏ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط