مارها قورباغهها را میخوردند و قورباغهها از این نابساما

مارها قورباغه‌ها را می‌خوردند و قورباغه‌ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغه‌ها علیه مارها به لک‌لک‌ها شکایت کردند.
لک‌لک‌ها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه‌ها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لک‌لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه‌ها !!!
قورباغه‌ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند! عده ای از آنها با لک‌لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند!
حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند.

ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است !
اینکه نمی‌دانند توسط دوستانشان خورده می‌شوند یا دشمنانشان؟
دیدگاه ها (۳)

تمام شدن هایی هست که تمام نمیشودتمامت می کندمثل رفتن های اخت...

تو از رنج‌های من برایِ فراموش کردنت چیزی نمی‌دانیهیچ کس نمی‌...

ای کاش فقط امروز را داشتم.مثلا صبح که بیدار میشدم یکی در گوش...

مرلین مونرو رو می شناسی؟ همون افسانه بی همتا، اون زن جذاب و ...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط