خاطراتی پر از فراز و نشیب
خاطراتی پر از فراز و نشیب
پارت نوزدهم
فصل اول
پایان فلش بک
شروع تایم لاین اصلی
تو راه کاخ خانواده بورام بودم که وسط راه مردی آشنا با چتر دیدم ، یکم بیشتر دقت کردم، ولیعهد بود، اون هم منو شناخت
_سلام، خیلی وقت بود ندیده بودمتون .بانوی من
لبخندی زدم و گفتم: مشتاق دیدنتون بودم اعلیحضرت، چون ..
حرفم تموم نشده بود که دستم رو گرفت و گفت: هوا بارونیه بیا بریم یه جای دیگه
+من راستش میخواستم بیام کاخ شما ، برای دیدن بورام، برای خداحافظی
_خداحافظی؟ برای چی
+بریم براتون توی راه بگم
تقریبا اول راه بودیم که وایساد.
+چیزی شده؟ اعلیحضرت؟
نگاهی به سر و روم انداخت و دید چقدر دستام سرده، اخماش رفت تو هم و کتش رو در آورد و انداخت روم که یکم خجالتی شدم
_سردت چطوری نیست ؟ *تک خنده*
+ اما خودتون...
_ من حالم خوبه ، خب میگفتی
+آره دیگه احتمالا ۱ هفته ای نباشم منو بورام دوستای صمیمی هستیم خواستم بهش بگم
سرشو تکون داد ...
_گفتی که تا ۱۰ سالگیت اونجا بودی........( همونطور که توی قسمت اول خوندین کمتر از نصف کشور رو شیلمز اداره کرد و منطقه اصلی که متعلق به شیلمز ماریانه یعنی `شهر هالن` هستش جاییه که تا ۱۰ سالگیش بوده البته بگم که مادرش اهل پلاژا بوده)
+بله همینطوره، چطور ؟
_زیاد خوشحال نیستی
یک لحظه بغض کردم و گفتم : م موردی نیست، اتفاقا خیلی هم خوشحالم
_قبول ، اما من اینطور فکر نمیکنم
+من زیاد با برادرام رابطه خوبی ندارم راستش
پارت نوزدهم
فصل اول
پایان فلش بک
شروع تایم لاین اصلی
تو راه کاخ خانواده بورام بودم که وسط راه مردی آشنا با چتر دیدم ، یکم بیشتر دقت کردم، ولیعهد بود، اون هم منو شناخت
_سلام، خیلی وقت بود ندیده بودمتون .بانوی من
لبخندی زدم و گفتم: مشتاق دیدنتون بودم اعلیحضرت، چون ..
حرفم تموم نشده بود که دستم رو گرفت و گفت: هوا بارونیه بیا بریم یه جای دیگه
+من راستش میخواستم بیام کاخ شما ، برای دیدن بورام، برای خداحافظی
_خداحافظی؟ برای چی
+بریم براتون توی راه بگم
تقریبا اول راه بودیم که وایساد.
+چیزی شده؟ اعلیحضرت؟
نگاهی به سر و روم انداخت و دید چقدر دستام سرده، اخماش رفت تو هم و کتش رو در آورد و انداخت روم که یکم خجالتی شدم
_سردت چطوری نیست ؟ *تک خنده*
+ اما خودتون...
_ من حالم خوبه ، خب میگفتی
+آره دیگه احتمالا ۱ هفته ای نباشم منو بورام دوستای صمیمی هستیم خواستم بهش بگم
سرشو تکون داد ...
_گفتی که تا ۱۰ سالگیت اونجا بودی........( همونطور که توی قسمت اول خوندین کمتر از نصف کشور رو شیلمز اداره کرد و منطقه اصلی که متعلق به شیلمز ماریانه یعنی `شهر هالن` هستش جاییه که تا ۱۰ سالگیش بوده البته بگم که مادرش اهل پلاژا بوده)
+بله همینطوره، چطور ؟
_زیاد خوشحال نیستی
یک لحظه بغض کردم و گفتم : م موردی نیست، اتفاقا خیلی هم خوشحالم
_قبول ، اما من اینطور فکر نمیکنم
+من زیاد با برادرام رابطه خوبی ندارم راستش
- ۱.۲k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط