زنی را میشناسم عاشق مردیست معمولی تر از همه ی مردان شهرش

زنی را میشناسم عاشق مردیست معمولی تر از همه ی مردانِ شهرش.
لب هایش همیشه میخندند
چشم هایش برق میزند
حرف هایش...
آخ که وقتی روبه رویش مینشینی
آرزو میکنی کاش لحظه ای جایِ خوشی هایِ کوچکش بودی.
زنی را میشناسم دور از هیاهویِ شهر
جدا از شلوغی هایِ روزگارانش
افسارِ زندگی اش را در دست هایش محکم میگیرد و همه ی خوشبختی هایِ دنیایش را دِرو میکند.
که عاشقِ مردیست که با همه ی وجود دوستش دارد.
و خوشبختی اش تنها ثمره یِ عشقِ بی نهایتِشان است.
زنی که با وجودِ همه ی ناملایماتِ زندگی اش یک دلگرمیِ عظیم
شبیه یک کوه پشتِ تمام روزهای خاکستری اش نقش میگیرد.
و او را قوی ترین زنِ دنیا میکند.
فرگل_مشتاقی
دیدگاه ها (۱۱)

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو؛" ماهی‌ها، حوضشان...

روزی که کرونا رفت خواهم آمد و تو را محکم تر از قبل در آغوش خ...

. آدم های قوی از سیاره ی دیگری نیامده اند ،آن ها هم مشکلاتِ ...

. .رسیدن، فعلِ تلخی ست، اما آمدن شیرین است. رسیدن را اغلب با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط