روی تخت

روی تخت
با چشم‌های بسته دراز كشيده بود،
يک دفعه يه لبخند آروم زد،
ازش پرسيدم:
چيكار ميكنی؟
بدون اين كه چشماش رو باز كنه
گفت:
تو رويام.
بلند خنديدم
گفتم:
همه چی خوبه؟
خوش ميگذره؟
گفت:
آره، نميدونی چقدر
پيرهن آبی بهش مياد،
هميشه وقتی آبی تنش ميكنه
بيشتر دوستم داره.
يهو چشماش رو باز كرد و
خيره شد به سقف،
پرسيدم:
چت شد؟
آروم گفت:
فقط بدی رويا اينه
واقعيت نداره...
چرا؟
دیدگاه ها (۵)

سلام مدرسه خره بای.

بالاخره منم یه روز صبح بیدار میشم و یه قهوه میخورم لباسمو می...

یه دست صدا نداره‌...البته تا زمانی که نزدم دهنت:)

➖🥀⃤ʀᴀɪsᴇ ʏᴏᴜʀ ʜᴇᴀᴅ, ᴛʜɪs ᴡᴏʀʟᴅ ɪs ɴᴏᴛ ᴡᴏʀᴛʜ sᴜʀʀᴇɴᴅᴇʀɪɴɢ ᴛᴏ~...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط