پارتبیستویکم
#پارت.بیست.و.یکم
از زبون #مبینا
همینجوری راه میرفتیم ووواااییی پس چرا تمومی نداشت🤧دستم خیلی درد میکرد خیلی خون از دست داده بودم و حالم بود خوب نبود امیدوارم هرچی زودتر برسیم.
یدفعه سقف شکست و یه گرگ افتاد پایین
مبینا:چ...چانیول
چانیول:چیشد این اینجا چیکار میکنه؟؟
مبینا:نمیدونم
چانیول:برو پشت من
مبینا:باشه
رفتم پشت سرش با گرگه درگیر شد خودشم یکم زخمی شد گرگه مُرد
دوباره به راه رفتن ادامه دادیم که بالاخره نور دیدیم رفتیم سمت نور تا اینکه رسیدیم از قصر خارج شده بودیم و توی جنگل بودیم
راه افتادیم سمت سرزمین خون اشاما بالاخره رسیدیم سریع رفتم توی قصر
چانیول:داری اشتباه میری اتاق من از اون طرف نیست
مبینا:ببخشید یادم رفت شما راه و بلدید😛
چانیول:دنبالم بیا
دنبالش رفتم تو اتاق دستم و گرفت نشوند رو تخت باند و وسایل ضد عفونی اورد دستم و درست کرد بعدش گرفت خوابید منم بلند شدم
مبینا:اجازه هست برم بیرون و تو قصر بگردم؟؟
چانیول:اوکی برو ولی مواظب خودت باش
مبینا:چشم هستم😒
ادامه دارد...🐻🐾
از زبون #مبینا
همینجوری راه میرفتیم ووواااییی پس چرا تمومی نداشت🤧دستم خیلی درد میکرد خیلی خون از دست داده بودم و حالم بود خوب نبود امیدوارم هرچی زودتر برسیم.
یدفعه سقف شکست و یه گرگ افتاد پایین
مبینا:چ...چانیول
چانیول:چیشد این اینجا چیکار میکنه؟؟
مبینا:نمیدونم
چانیول:برو پشت من
مبینا:باشه
رفتم پشت سرش با گرگه درگیر شد خودشم یکم زخمی شد گرگه مُرد
دوباره به راه رفتن ادامه دادیم که بالاخره نور دیدیم رفتیم سمت نور تا اینکه رسیدیم از قصر خارج شده بودیم و توی جنگل بودیم
راه افتادیم سمت سرزمین خون اشاما بالاخره رسیدیم سریع رفتم توی قصر
چانیول:داری اشتباه میری اتاق من از اون طرف نیست
مبینا:ببخشید یادم رفت شما راه و بلدید😛
چانیول:دنبالم بیا
دنبالش رفتم تو اتاق دستم و گرفت نشوند رو تخت باند و وسایل ضد عفونی اورد دستم و درست کرد بعدش گرفت خوابید منم بلند شدم
مبینا:اجازه هست برم بیرون و تو قصر بگردم؟؟
چانیول:اوکی برو ولی مواظب خودت باش
مبینا:چشم هستم😒
ادامه دارد...🐻🐾
- ۹.۳k
- ۲۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط