افتاده ام با سر به قعر ناجوانمردی

افتاده ام با سر به قعر ناجوانمردی
خون می‌خورم از پنج دل باشد كه برگردی

باشد كه برگردی و برق خنجرم باشی
چون رخت بادآورده بخت پیكرم باشی

باشد كه برگردی و چون كابوس پی درپی
نذر شب بی مهر و ماه بسترم باشی

برگردی و خواب جهانم را بشورانی
آشفته خوانِ حالِ از بد بدترم باشی

هرروز دخترخوانده‌ی  رنج بلند من
هر نیمه شب هم آستان و همبرم باشی

خون می‌خورم شاید تو برگردی و برگردم
خون می‌خورم باشد كه شعر آخرم باشی...
دیدگاه ها (۱)

از درد ِ دل های فراوانم نگفتمای ناخدا درگیر طوفانم ، نگفتم ب...

بوسیدم و لبهای تو را وام گرفتمبوسیدی و من رعشه به اندام گرفت...

می‌خواستی دچارِ گناهم کنی ، شدمدر راهِ خویش چشم به راهم کنی ...

وقتی ملوانان همه دریا زده باشند بیچاره کسانی که به دریا زده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط