وکالت عشق

✨وکالت عشق✨
#part5
ویو ا.ت✨🎀
دادگاه شروع شد با جونگکوک رفتیم داخل که همون لحظه که وارد شدیم یه پیامک رو گوشیم اومد
{اون دوست داره ...نزار نزدیکت شه من میشناسمش}
یعنی کی رو داره میگه؟
همینجوری تو فکر بودم که جونگکوک زد بهم
∆:خانم ا.ت....قاضی اومد

به خودم اومدم ولی اصلا حواسم به دادگاه نبود اون پیامک فکرمو درگیر کرده بود
با خودم گفتم:
حالا اونو ول کن تو نصف عمرتو منتظر این دادگاه بودی!
قاضی:خب خانم ا.ت شما از این شکایتی که کردین مطمئنین؟
~:بله ...من مطمئنم کار اینا بوده
قاضی :باشه

(تونل زمان به چند دقیقه بعد)
دادگاه تموم شد
بازم اون پیامک برام اومد اما با یه شماره ی دیگه
{من بی تقصیرم ..همچی زیر سر اونه}
دیگه طاقت نیاوردم
وقتی رسیدم خونه به اون شماره زنگ زدم
ناشناس:چرا به من زنگ زدی ؟من از اون میترسم...
~:منظورت از اون کیع؟لطفا همینو بهم بگو
ناشناس:نمیتونم اسمشو بگم اما اینو میدونم خودشو جای یه نفر جا زده و داره نزدیکت میشه ...مراقب باش

تلفن رو قطع کرد
کل شب رو نخوابیدم
همش فکرم درگیر بود ......
شاید ...شاید اون وکیلم باشه؟
نه بابا مگه دیوونه شدی ا.ت اون که اصلا بهش نمیخوره ...........

ادامه دارد..
اصکی ؟ممنوع❣
دیدگاه ها (۲)

✨وکالت عشق✨#part4 به خودم گفتم نه نه!تو برای اینکه حق مردم ر...

✨وکالت عشق✨#part3ساعت ۳ شب بود که یهو اون تلفن لعنتی زنگ خور...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط