عشق خونین

《 عشق خونین 》
پارت ۵۱

درست یک روز از اون شب میگذره و جیمین درست مثل سابق از اتاقش بیرون نمی‌رفت سوی جانگ و سویون خیلی بهش کمک میکردن خوردن غذا را اونجا بودن خوردن قهوه یا چیزی دیگی اونجا تو اتاق جیمین بودن ولی این بار فرق داشت جیمین اصلا اجازه آمدن ات را به اون اتاق نمیداد تو این یک ماه اصلا با هم چشم تو چشم نشده بود هر بار ات میخواست با جیمین حرف بزنه یا ببینمش جیمین در اتاقش رو قفل میکرد به عشقی که بهش داشت به نفرت تبدیل شده بود ولی این دختر که تقصیری نداشت جیمین اون را مقصر می‌دانست
            _____________

بازم از سره کارش آمد ولی بازم با در خالی مواجه شد بازم جیمین نبود که بهش خوش‌آمد گویی بگه یا اول لبخنده زیبا رو بهش هدیه بده یا دست گرمش را بگیره با یاد آورده اون روز های بازم بغضی گلوش را گرفت ...
سمته سالن رفت و نشست ..
ات: سوی جانگ جیمین امروز چطور بود
سوی جانگ با ناراحتی گفت
سوی جانگ: الان خوب نبود ... مثل هر روزش خیره به بیرون جلو پنچره وایستاده
از شدت کلافگی دستش را تو موهایش برد و از رو صورتش به پشت اش هدایت کرد
سویون از پله ها پایین رفت و سمته ات رفت کنارش نشست
سویون : سلام اونی جونم
ات : سلام دخترم... جیمین چیکار میکرد
سویون : باهاش منچ بازی می‌کردم گفت خوابش میاد منم اومدم
ات : سردر نمیارم آخه چرا باهام اینجوری رفتار میکنه ... چرا منو مسئول اون شب میدونه
سوی جانگ: ازت کینه به دل گرفته ما هم نمیتونیم ازش بپرسیم که چرا ... خودت ازش بپرس
ات : نمیشه جین گفت که اصلا نباید جلو چشمش باشم ... چه برسه به حرف زدن باهاش چی شده آخه... خیلی خوب بود چرا اینجوری شد
سویون : همچی درست میشه اونی جون
سرش را گذاشت رو شانه ات ...
            ‌‌_______________

با کلافگی رو تخت دراز کشید و به دلتنگی که داشت فکر می‌کرد هر چی باشه یک سال میشد که جیمین پیشه ات بود و الان دشمن جیمین خوده همان دختره بود ... با تشنگی از رو تخت پایین شد و سمته اشپر‌خونه رفت و بعد از پر کردن لیوان از آب دوباره سمته پله ها قدم برداشت وارده راه رو شد و جیمین را دید که از اتاق اش بیرون اومد با پارج خالی به دست سمته ات قدم برداشت ولی ات ایستاد
دیدگاه ها (۳)

《 عشق خونین 》پارت ۵۲جیمین بدونه هیچ توجهی به ات از کنارش رد ...

《 عشق خونین  》پارت ۵۳اجوما : ایقدر خودت رو اتاق حفظ نکن پسرم...

《 عشق خونین 》پارت ۵۰بلندش کنه جیمین با زوره خودش هولش داد که...

《 عشق خونین 》پارت ۴۹ ات : نه بعدا حرف میزنیم الان باید برم ل...

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

چرا حرف منو باور نمیکنی

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط