رمان جین

رمان جین


اما همون لحظه دستم توسط کسی کشیده شد صورتش معلوم نبود نمیتونستم اعتماد کنم اما اگر هم باهاش نمی‌رفتم اون یکی میکشتم
ات: یواش تر دستم
داشتم غر میزدم که انداختم تو یه ماشین و خودش اومد داخل
؟:خانم آروم باشید منم
ات:تو اینجا چیکار می‌کنی مگه نباید مراقب جک باشی؟
؟:تو راه براتون توضیح میدم
ات:خب الان بگو اصلا قبل مسابقه چی میخواستی بهم بگی ؟
؟:جک اومده برای جاسوسی
ات:چی !مطمعنی ؟
؟:بله خانم همش داخل این فلشه عکس های خانواده ی الکس هم این توعه
ات:الان کجا میریم ؟
؟:یه چند روزی باید دور بشیم
ات:نمیشه من تازه به جین نزدیک شدم
؟: به بچه ها سپردم حواسشون به همه چیز باشه
ات:باشه
از زبون جین
فلش بک برا مسابقه
جین :پسرا (بلند)
همه :سلام
جین :سلام
تهیونگ :چیشده با ات خوب شدی ؟
جین : حالا بعد میگم مسابقه ات شروع شد
نشستیم نگاه میکردیم وسط بازی بود که دیدم ات ٱفتاد زمین و به حریفش نگاه میکرد
جونگ کوک:ات چرا ٱفتادی بلند شو (بلند)
جیمین:اون کیه ؟
جین :یعنی چی ؟چرا ات رفت ؟
با اعضا رفتیم پیش مربی ات
جین :خانم کیم ات چرا ات‌ رفت ؟این مرده کی بود ؟
خانم کیم :نمی‌دونیم تنها چیزی که میدونیم اینه که حریفش با چاقو به سمت ات حمله کرد
فعلاً هم شماها برین براتون خطرناکه
تو ماشین
جین:تو دسترس نیست(عصبی)
نامجون : نکنه ...
جین :نکنه چی ؟
نامجون :ولش کن
جین :بگو دیگه
نامجون :نکنه کار بابات باشه ؟
شوگا :برا چی کار باباش ؟
نامجون :وقتی باباش با پسرش همچین کاری می‌کنه با ات هم همین کارو می‌کنه
جین :برو سمت خونه بابام
نامجون :اگه اشتباه باشه حرفم
جین :برو سمت خونه (با داد)
دیدگاه ها (۱)

رمان جین جین :ات کجاست ؟بابای جین :چی داری میگی؟جین : فیلم ب...

رمان جین ات:الکس واقعاً خودتی ؟الکس :آره خودمم ات:آخه ..تو چ...

رمان جین فردااز زبون ات با آلارم گوشیم که ساعت ۵ صبح رو نشون...

رمان جین ولش کن ذهنمو با چیز های الکی پر نکنم حالا که قبول ک...

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

تابستان پس از زمستان پارت۲:جین با گریه تو خیابون راه می‌رفت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط