پارت ۳

ویو جیهوپ

آدرس دقیقا.. اونجای بود که کار میکرد.. وقتی به عکسش یکم دقیق تر نگاه کرد شبیه همون دختری بود که دیشب بهم زد ... داره جالب میشه ولی احتمال اینکه اگه پیشم باشه
فردا بمیره زیاده... اینکه خودم و نمیتونم کنترل کنم و سادیسم. دارم خطرناکه ولی
بازم شرط شرطِ و مجبوره باهام بیاد .
به افرادم دستور دادم برام بیارنش ... خودمم بعد از خوردن دو لیوان ویسکی .. از ....بار خارج شدم و سوار ماشین شدم ...
یکم که گذشت .. افرادم با اون دختره اومدن ... به سمت ماشین ...
معلوم بود دختره داره مقاومت می‌کنه ...
ولی مقاومت کردنش فایده ی نداره ... به هر حال مجبوره باهام بیاد ... در ماشین و باز کردن و دختره رو به زور توی ماشین گذاشتن ...
به در میزد و کمک میخواست .. داره روی مخم راه می‌ره
-:بسه اگه نمیخوای بمیری ساکت یه جا بشین وگرنه میکشمت
+:ولم کن مرتیکه ..... می‌خوام از اینجا برم هر چقدر پول باشه کار میکنم و بهت میدم فقط ولم کن .
-:نوچ خانم کوچولو از این به بعد عروسک منی پدرت تو رو بهم فروخت
+: عو...ضی ولم کن اون پدر من نیست ... اگه پدرم بود اینکا و نمی‌کرد
-: پدرته و بله این کار و کرده .. حالا هم اگه نمی‌خوای بفا..k بری ساکت یه جا بشین

(ویو ا.ت )

ساکت به جاده نگاه میکردم .. الان باید با این مرده زندگی کنم .. از صورتش که معلومه روانیه .. هی خدا چرا این بلاها سر من میاد .. از اون پدر گند اخلاقم حالا هم این مافیا .. فکر کنم قرار نیست
زندگیم خوب پیش بره.
. خوابم میومد .. از اونجای که الان وسط جنگلیم حتما دوره پس سرم و به شیشه ی ماشین تکیه دادم و چشمام و بستم
با صدا زدنای‌ یکی بلند شدم ..
-: گمشو بیرون .. مگه من گفتم بخواب گرفتی خوابیدی
+: ببخشید ولی خوابم میومد
-: اینجا قوانین داره ... ولی یکی از همین ترین قانون هاش هم ... اینکه برای انجام هر کاری باید ازم اجازه بگیری
+:چ.شم
-:خوبه
از دستم گرفتم و از ماشین هلم داد پایین .. اخخ پام ... خودشم پیاده شد و رفت توی اون.خون..ه یا بهتره بگم قصر بود ..
دنبالش راه میرفتم و به اطراف با دهن باز نگاه میکردم .. که ایستاد و خوردم به سمتش..
-: حواست و جمع کن .. اگه نمیخوای بمیری
وارد آشپزخونه شد .. که فقط ۳ تا خدمتکار توش بود
-:این خدمتکار جدیده .. تا جای که میتونید ازش کار بکشید
بعدم رفت ..
+:سل..ام
اجوما : سلام دخترم .. ما همه ی کارا رو انجام دادیم .. فردا باید کارت و شروع کنی ..
+:چشم خانم
اجوما :بهم بگو اجوما.. حالا هم بیا تا بهت قوانین عمارت و بگم
+:چشم اجوما ..
اجوما : خب دخترم . اول اینکه ارباب و نباید با اسم صدا کنی.. برای انجام هر کاری اول باید از ارباب اجازه بگیری ... بدون اجازه نمیتونی بری بیرون .. بی احترامی نباید بکنی.. کارها رو باید به موقع انجام بدی . پشت سر ارباب قیبت نکنید خب دخترم سوالی نداری
+:...
دیدگاه ها (۷)

پارت ۴

پارت ۵

پارت ۲

پارت ۱

❣پارت دوم❣که یه خانم مسنی درو بازکرد گفت اجوما: سلام دخترم ب...

پارت ۱۷جیمین: شوگا ات: باشه من برم حاضر شم جیمین: باشه برو ج...

پارت ۱۳اجوما: خب اینم لباس ات: مرسییییی خیلی خشگله اجوما: 😊ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط