من دیگر توان خاطره ساختنم نیست

من دیگر توانِ خاطره ساختنم نیست
کفشت را که در خانه ی من درآوردی
مهمان خطابت نمی کنم...
تو صاحب خانه ای
“نه اینکه اگر باز کفش به پا کنی“
بروی من می میرم ... نه
اما فرقی با آن سالمند
اتاقِ شماره هفتِ خانه ی سالمندان
که هرروز با یک بغض که چرا
باز صبح را دیده است ندارم!

#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۱)

هی فلانیدورادور دوستت دارمشاید قصه ای نباشم که گفته باشی صدا...

موهای مشکیِ بلندَت،چشمانِ پُر از حرفَت،لبخندَت آخ لبخندَت......

نیست !و عاشقانه هایی که باید در گوشش می خواندم،از سرِ ناچاری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط