پسر عموی مافیایی من

پسر عموی مافیایی من
پارت ۵
بعد رفتم شام خوردم بعد خوابیدم
صبح شد رفتم آمده شدم برم بیمارستان
چون هوا خوب بود و دلم میخواست قدم بزنم پیاده رفتم و قدم زدم
داشتم قدم میزدم که یهو یه ماشین آمد
و دو نفر هیکلی در آمدن داشتن میومدن دنبالم بعد دو ماشین از سمت خودم آمدن فهمیدم کوک داخلش بود به اونا شلیک کردن و چند نفرشون مردن بقیه فرار
کوک آمد سمتم گفت خوبی ات بهت آسیب نزدن که
گفتم نه با گریه اونا کی بودن
گفت کسایی که عمو رو کشتن
گفتم چی
گفت میخواستن گرگانت بگیرن ولی ما نقشه شون رو متوجه شدیم
گفتم اها ممنون
گفت یه چند مدت تو و مادرت به عمارت ما بیان
گفتم نه به شما زحمت نمیدیم
گفت نه باید بیان شاید باز دوباره بیان سر وقتون بعدشم تو عمارت ما دوتا مرد هست
گفتم نمیدونم
گفت نمیدونم نداریم مادرت الان منتظرته بیا بریم چند روزیم بیرون نرو
گفتم چشم دستم رو گرفت باهم رفتیم سوار ماشین شدیم دوتامون جلو نشسته بودیم و ساکت بودیم که یهو دستش رو تو دستام گذاشت .....

25 لایک
20 کامنت
دیدگاه ها (۴۰)

پسر عموی مافیایی من پارت ۶ از زبان اتکوک دستم رو گرفت و گفت ...

پسر عموی مافیایی من پارت ۷عموم با این حرفی که زد غذا پرید تو...

پسر عموی مافیایی من پارت ۴رفتم سمت دستشویی در زدم که درو باز...

پسر عموی مافیایی من پارت ۳ یکم بعد بیدار شدم و با کوک خوافظی...

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط