گذاشتم که بره

گذاشتم که بره
خودم با دستای خودم گذاشتم که بره...
نه که من تموم کنم رابطه رو نه...اون تموم کرد و رفت...اما من با پیگیر نشدن گذاشتم که بره...
نه که دیگه دوسش نداشته باشم نه... همچنان دلم میلرزید براش اما ترجیح دادم توو سکوت دلم بلرزه براش، توو دلم بگم میمیرم براش...
می تونستم زنگ بزنم... یه چیزی بگم که دلش بلرزه و برگرده
اما یه چیزایی
یه روزی، یه جایی باید تموم شه برات...
باید تمومش کنی و پاش وایستی و انقدر پاش وایستی که واقعا تموم شه برات...
گذاشتم که بره...
پشیمون نیستم اما گاهی توو تنهایی به خودم میگم " خودم گذاشتم که بره "
دیدگاه ها (۳)

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌!در عصری‌ مهربا...

یک باره دچار شدم..جهانم آغشته به عطرِ پیراهنی شدکه هراسِ نبو...

#__هر_آدمـــےشبیه یه چیزے هستـــمثلا ، شاید اصغر فرهادےبراے ...

راستش...دیگر خودم هم خسته ام...از اینکه...هر شب در بین این آ...

part2

intp

هیچ‌وقت نفهمیدم چطور بعضی حرف‌ها می‌تونن یک‌دفعه آدم رو از ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط