باید خودم را ببرم خانه

باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداری‌اش بدهم که فکر نکند
بگویم که می‌گذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است ...
دیدگاه ها (۲)

باشد عزیزِ جانمهرچقدر که میخواهی نیاکه نباشمن فقط مخاطب شعره...

سرما خوردگی هم گاهی عجیب دل را به درد می آورد ...مثلا این که...

اینکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریم؛اینکه جوابِ پیا...

جبران نمی شوی حتیبه گریه های عمیق...

خودم را کشان کشان می رسانم خانه و روی تخت پرت می کنمپلک های ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

من راوی گذشته های دورم....جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط