هر روز غروب می شود و

هر روز غروب می شود و
پرنده راهی خانه
آفتاب
دل می کند و
آسمان گوشه ای دلگیر

هر روز اتفاق می افتد
دل کندن و
رفتن و
تنهایی .

و عاشق
خوب می فهمد
معنی ترکیب رنگ ها را در غروب خونین خورشید.

اما
حرف من این است
میان تمام این روزها و غروب ها و رفتن ها
مباد
دلتان به سردی آخرین روز هفته کز کند
مباد
عزیزانتان را
به غربت پنج شنبه های عجیب رها سازید
مباد کسی را
طعمه حریق تلخ تنهایی کنید و خود نیز هم...
که
جمعه ی فردا
خودش
بار سنگینی ست از
اشک و بی کسی و سکوت و تنهایی!
دیدگاه ها (۱)

باز امشب یک صدای ناز می‌خواهد دلمربنای خسروی آواز می‌خواهد د...

چشم توکاش می‌دیدم چیستآنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری استآه...

من از اینکه تو خوشبختی نه ارومم نه دلگیرمیه جوری زخم خوردم ک...

اﻣﺸﺐ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﮔﺮﻓﺖﺩﻧﯿﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖﻣﯽ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط