خودم تا حالا نیوفتادم ولی یه بار کلا به امید افتادن رفتم

خودم تا حالا نیوفتادم ولی یه بار کلا به امید افتادن رفتم سرجلسه امتحان ...
امتحان نهایی داشتیم یه سرمایی خوردم که اصلا نمی شد از جام پاشم ( در کل نخونده هم حسابان رو بلد بودم ولی خب نهایی سخت بود) خلاصه لای کتابمم نشد تو سه روزه باز کنم نمی خواستم برم امتحان هم بدم بزور مامانم رفتم گفت برو فوقش با مستمر قبولی نشدم شهریور برای دانش آموز هست خلاصه من رفتم همه بچه ها میگفتن خاتمی برسونیا هیچ کس باور نمی کرد نخوندم هر چی میگفتم نخوندم میگفت تو نگو اینو دیگه همه میدونن خر خونی رفتم سر جلسه موقع سوال دادن برگه جواب افتاد دستم😐 😐 😐
منم لو ندادم همشو نوشتم تا آخر😐
اخرشم خواستم لو نرم به دونه سوالشو جواب ندادم😂 😂
بعد یه مشکل بود باید سوالا رو میدادیم به مراقب مونده بودم جواب ها رو چکار کنم😑 مدرسهه هم دوربین داشت مردم تا قایمش کردما😑
بیچاره اونی که سوال ها رو خریده بود ولی بهش ندادن😂 خلاصه آخرش اومدم بیرون همه میگفتن ها نخونده بودی جون خودت 😕
اون سال امتحان نهایی درس حسابان خیلی سخت بود الک الکی قبول شدم خدایی فکر شهریور بودم 😂
دیدگاه ها (۱۰۳)

✿ ‏آدمی به مرور آرام می‌گیرد بزرگ میشود ‏بالغ میشودو پای اشت...

#ارگ_کریم_خانبفرما نگین جونم🍦

- نگاهت طعمِ زندگی می‌دهدمثلِ طعم چای دارچینِ مادربزرگبویِ ن...

شهریور بی تو شهری پر از درد است گلها همه رنگ باخته‌اند و پای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط