عشق اغیشته به خون
( عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۶۵
بزن بر من زخم
تا خالی شود دلت از غم
نباید دلت پر بماند از عقده
دلشکستگی من تمام ناراحتی ات
را شست
کیفش را روی شانه اش انداخت سپس نگاهی به تخت انداخت ٫ پسره پرو ..٫ زیر لب زمزمه کرد سپس از اتاق خارج شد بلافاصله بدون فکر کردن وارد آن حیاط کاخ مشکی شد .. پفی کشید سپس به هوا بیرونی نگاه کرد .. ٫ واو امروز یجوری هوا خیلی خوشگل و خوش بو .. ٫ تیشرت مشکی و شلوار چسپی کفش اسپرت کیف به دوش به سمت ماشین اش رفت سپس شماره میونشی را گرفت و بعد از چندین بوق قبل از شنیدن صدا دخترک با لبخند گفت : الووو سلام همسر داداشم ..
میونشی به این اسم جدیدش خندید ولی بی حال گفت : سلام ..
مین جی تند گفت : چی شده صدات یه جوریع
میونشی تا لب باز میکرد صدا محکم چانمی به گوشش خورد تند و حول گفت : اونی من امروز نمیتونم بیام الان باید برم کار دارم
مین جی تند تر گفت : باشه بچه .. فعلا ..
تماس را قطع کرد سپس گوشی را پرت کرد روی صندلی شاگرد خنده شیطونی تحویل خودش داد و چتری های روی صورتش را کنار زد : مین جی سورپرایز امروزت رو کامل نکردی .. خندید و ماشین را روشن کرد.. با صدا موزیک و سر تکون داد با یک ریتم هیجان به باشگاه خودش رسید ..
وارد آن محیط تاریک شد و بعد از گذاشتن هندزفری در گوشاش آهنگی پلی کرد ...
تهیونگی که بلاخره پلک از روی هم برداشت ... اخم کرد بخاطر سردرد عجیب .. آخه ای گفت سپس روی تخت غلت خورد ناگهانی خیلی بد روی زمین افتاد ..
تهیونگ: اخخخ..
با اخم بیشتر حاصل از عصبانیت روی زمین چرخید و رو شکم دراز کشید سرش را از ملافه بیرون کشید ، گنگ گفت : مین جی خانم .. کجایی ..
این ذوقی که در لحنش بود حاصل از صحبت های تهیونگ بود نه مانیا
امروز صبح ای بود که هیچ کس لب به صبحانه نزده بودن .. یک روز پر از استرس و خستگی نه برای مین جی ای که حالا پر ذوق بود ..
جیمین یقه کتش را درست کرد سپس به اطراف نگاه کرد یک مکان پر از بچه و دخترای حامله پسر های که قربون خنده های زنا میرفتند ..بچه های ریز و کوچولو..
میونشی آروم جان را بوسید سپس دستش را روی سرش کشید با طرهم نفس غمگین کشید و این از دید جیمین پنهان نماند .. برای عوض کردن جو گنگ گفت : جان پسرم بستنی تو خوردی ؟
جان آروم سری تکون داد این بار لبخند زد : شیرینه .. خیلی
میونشی آرنج هایش را روی میز گذاشت که باعث افتادن لباس اش از روی شونه اش شد : میشه منم بستنی موزی سفارش بدم ..؟
جان : آره میشه من بهت اجازه میدم
پارت ۱۶۵
بزن بر من زخم
تا خالی شود دلت از غم
نباید دلت پر بماند از عقده
دلشکستگی من تمام ناراحتی ات
را شست
کیفش را روی شانه اش انداخت سپس نگاهی به تخت انداخت ٫ پسره پرو ..٫ زیر لب زمزمه کرد سپس از اتاق خارج شد بلافاصله بدون فکر کردن وارد آن حیاط کاخ مشکی شد .. پفی کشید سپس به هوا بیرونی نگاه کرد .. ٫ واو امروز یجوری هوا خیلی خوشگل و خوش بو .. ٫ تیشرت مشکی و شلوار چسپی کفش اسپرت کیف به دوش به سمت ماشین اش رفت سپس شماره میونشی را گرفت و بعد از چندین بوق قبل از شنیدن صدا دخترک با لبخند گفت : الووو سلام همسر داداشم ..
میونشی به این اسم جدیدش خندید ولی بی حال گفت : سلام ..
مین جی تند گفت : چی شده صدات یه جوریع
میونشی تا لب باز میکرد صدا محکم چانمی به گوشش خورد تند و حول گفت : اونی من امروز نمیتونم بیام الان باید برم کار دارم
مین جی تند تر گفت : باشه بچه .. فعلا ..
تماس را قطع کرد سپس گوشی را پرت کرد روی صندلی شاگرد خنده شیطونی تحویل خودش داد و چتری های روی صورتش را کنار زد : مین جی سورپرایز امروزت رو کامل نکردی .. خندید و ماشین را روشن کرد.. با صدا موزیک و سر تکون داد با یک ریتم هیجان به باشگاه خودش رسید ..
وارد آن محیط تاریک شد و بعد از گذاشتن هندزفری در گوشاش آهنگی پلی کرد ...
تهیونگی که بلاخره پلک از روی هم برداشت ... اخم کرد بخاطر سردرد عجیب .. آخه ای گفت سپس روی تخت غلت خورد ناگهانی خیلی بد روی زمین افتاد ..
تهیونگ: اخخخ..
با اخم بیشتر حاصل از عصبانیت روی زمین چرخید و رو شکم دراز کشید سرش را از ملافه بیرون کشید ، گنگ گفت : مین جی خانم .. کجایی ..
این ذوقی که در لحنش بود حاصل از صحبت های تهیونگ بود نه مانیا
امروز صبح ای بود که هیچ کس لب به صبحانه نزده بودن .. یک روز پر از استرس و خستگی نه برای مین جی ای که حالا پر ذوق بود ..
جیمین یقه کتش را درست کرد سپس به اطراف نگاه کرد یک مکان پر از بچه و دخترای حامله پسر های که قربون خنده های زنا میرفتند ..بچه های ریز و کوچولو..
میونشی آروم جان را بوسید سپس دستش را روی سرش کشید با طرهم نفس غمگین کشید و این از دید جیمین پنهان نماند .. برای عوض کردن جو گنگ گفت : جان پسرم بستنی تو خوردی ؟
جان آروم سری تکون داد این بار لبخند زد : شیرینه .. خیلی
میونشی آرنج هایش را روی میز گذاشت که باعث افتادن لباس اش از روی شونه اش شد : میشه منم بستنی موزی سفارش بدم ..؟
جان : آره میشه من بهت اجازه میدم
- ۱.۱k
- ۰۶ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط