خبرت هست دلم خسته توست

خبرت هست دلم خسته توست
دیرگاهیست که دلبسته توست

کوچه در کوچه ترا می جوید
چشم حیران به در بسته توست

شهرگویی که زبانیست خموش
پنجره ها همه وابسته توست

خسته گشتم نه ز غمخواری تو
خون دل خوردن من مهرفرو بسته توست

نکنم شکوه ز بیداد توای ماه جبین
بیخروشی ز ازل قصه سربسته توست

شنتیا آه من است ابر اگر میگرید
شب و تنهایی و من قصه پیوسته توست
دیدگاه ها (۲)

گفته بودم من دلم را باختم ,هی لج نکنسخت تاوان غمت پرداختم,هی...

هرچه کردم به خودم کردم و وجدان ِخودمپسر نـــوحـــم و قربـانی...

دلتنگتم بیا خیلی حرف دارم برات تحمل ندارم دیگه خیلی صبوری کر...

می نوازد درد و غم را سینه ام با ساز عشق جان من سمفونی این تک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط