زندگی صحنه دل بود که من کات شدم

زندگی صحنه دل بود که من کات شدم”
بسکه در محضر چشم تو مجازات شدم

من که از شعـر و غزل هیچ نمیدانستم
تا که در فرضیه چشــم تو اثبات شدم

خم ابـروی تو میخواست که شاعربشوم
آنکه در پیچ و خمش محو اشارات شدم

مدرسه جای من سر به هـوا داده نبود
از هـمان گوشه مهـیای خـرابات شدم

یاد آن روز که در سینـه سیــنای دلت
طبـق فرمـان تو من شامـل آیات شدم

باز هم دست من و قــفل ودخیل حرمت
باز هم پشت درت صاحب حاجات شـدم

یاد آن روز که در صفــحه شطـرنج دلت
شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم”

#حسین علی دلجویی
#خاص
دیدگاه ها (۲)

گفتم غم تو دارم،گفتا كرونا دارمگفتم كه ماه من شو،گفتا نفس ند...

ماسکها را باید بستدست‌ها را باید شستجور دیگر باید زیستدست اگ...

من به دیدار تو هر بار سماجت کردم به هوا خواهی چشمان تو عاد...

در دنيايى كهعشق و محبت و دوستىتاوان دارددر روزگارى كه حوصله ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط