رمان مافیایی

رمان مافیایی


ات:بدبخت .......
که یهو سر درد شدید گرفتم و سیاهی
زبون جونگ کوک
تهیونگ‌:جیمین چیکار کردی ؟بدبختو کشتی
جیمین :خیلی رو مخم بود اشکال نداره قبلاً هم با چوب زدم‌ تو سر بقیه چیز خاصی نشده تمومش همین جین
شوگا :میگم چرا جین مغز درس حسابی نداره ها خب زودتر میگفتی من انقدر فکر نمی کردم
جین :شوگا ساکت بیاین اول بریم بیمارستان این بدبخت نمیره
جونگ کوک : نمی‌خواد میگم دکتر بیاد خونه بیمارستان خطرناکه شماها اصلأ یادتون رفته ما چیکاره ایم
رسیدیم خونه اتو بغل کردمو بردمش تو اتاق تا دکتر بیاد
جونگ کوک :دکتر حالش خوبه ؟
دکتر : فعلا حالش خوبه اما یه پرستار باید پیشش بمونه که اگه حالش بد شد سریع خبر بده
جونگ کوک :باشه فقط میتونی یه آزمایش دی ان ای هم بگیری
دکتر :برا چی ؟
جونگ کوک :می‌خوام ببینم دی ان ای ات به من میخوره یا نه
دکتر :خب باشه الان ازش آزمایش میگیرم جوابش رو بهت میگم
جونگ کوک :باشه مرسی
دیدگاه ها (۱۴)

رمان مافیایی یه روز بعدجیمین :جونگ کوک جونگ کوک :بله جیمین :...

رمان مافیاییجونگ کوک:حالا که اومدین میشه این دختره رو ببرین ...

رمان مافیایی ات :نمی‌خواد بگی قبلاً یه گفتی قرار بزاریم الکس...

رمان مافیاییاز زبون جونگ کوک بابا رو که خاک کردیم رفتیم سمت ...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

یکی نیست بیاد بگه آخه به شما ها چه سرتون تو کار خودتون باشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط