باورم کن... ( پارت ۷ )

یوری: چ....چی؟ قبل من از کس دیگه ای خوشت میومد؟
جیمین: * سکوت*
متوجه شباهتم با دختره میشم
یوری: بخاطر شباهتمون به من... درخواست دادی؟
جیمین: * هنوز سکوت *

《 ویو یونگی 》
به این فک کردم که اگه یوری بره راحت تر میتونم کارمو کنم پس گذاشتم بره و بعد از رفتنشون آماده میشم و با تجهیزات و افراد لازم میریم خونه هانا ، وقتی مطمئن شدم خوابه با یه دستمال بیهوشش میکنم میبرمش خونه خودم و تو اتاقم میخوابونمش رو تخت ، خودمم پیشش میخوابم

《 ویو یوری 》
یوری: واقعا برای خودم متاسفم که بهت اعتماد کردم*بغض* میرم سمت در
جیمین: از در فاصله بگیر *جدی*
یوری: اونوقت تو کی باشی که بهم میگی چیکار کنم چیکار نکنم
جیمین: هرکی ،میگم بیا اینور
بدون توجه بهش از اتاق میرم بیرون
از دستم میگیرتم میکشتم تو اتاق درو قفل میکنه
یوری: درو باز کن، یونگی بفهمه پوستتو میکنه درو باز کن عوضی...من بهت اعتماد کردم تو از عشقم سو استفاده کردی لعنتی*گریه* فقط چون شبیه اون هرزه ام
بهم سیلی میزنه
جیمین: حرف دهنتو بفهم
دستمو میزارم رو صورتم
یوری: چرا چرا اینکارو باهام میکنی؟ بفهم من اون دختره نیستم فقط شبیهشم
جیمین: مهم نیس
یوری: چرا بهم دروغ گفتی، چی از جونم میخوای، هانا راست میگفت تو یه عو*ضی حرو*مزاده کثا*فتی
جیمین: نذار دوباره بزنمت، چطوری یهو پررو شدی خانوم خجالتی؟
یوری: اونموقع فکر میکردم کسی که پنج ساله فقط با دیدن عکساش روزم رو شب میکنم عاشقمه دوسم داره... عشق کورم کرده بود
جیمین: * چش غره، سکوت *
یوری: چرا نگهم داشتی وقتی میدونی من همون نیستم
جیمین: شبیهش که هستی

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga