پارت
پارت ۴
گفتم: باکوگو اینجا خونه ای منه 😣
باکوگو: باشه خداحافظ نفله
ت٫ا: خداحافظ....
باکوگو رفت......
ت٫ا: جاننننننننننن هوف ولش کن
نفس عمیقی کشیدم و رفتم خونه
((ویو ت٫ا))
لباسامو درآوردم مستقیم رفتم حموم یه دوش بگیرم بعد از اینکه از حموم در اومدم لباسامو پوشیدمو رفتم یه چیزی بخورم از دیشب پیتزا مونده بود من کم خورده بودم اونو برداشتم و گذاشتم فر تا گرم بشه بعد یه کم با گوشیم داشتم ور میرفتم که یهو زنگ فر خورد پیتزا رو برداشتم و خوردم بعد از اینکه تمام شد چند تا ظرف داشتم اونا رو شستم و رفتم تو اتاقم نشستم درسامو نوشتم چون تکلیف کم داشتیم زود تموم کردم یهو اتفاقای امروز جلوی چشم مرور شد بعد با خودم گفتم چطوره برای باکوگو یه نقاشی بکشم چون نمیدونم از چی خوشش میاد پس شروع کردم به کشیدن وقتی صورتشو کامل کردم یادم رفت دهنش چه شکلی بود پس به جای دهن گل گذاشتم میدونم خوشگل شده یا نه
نویسنده: بچهها اینو نقاشی خودم کشیدم چطوره تو کامنتا برام بگین 🙂❤️
بعد دیدم هنوز ساعت ۶ رفتم یکم بیرون قدم بزنم وسایلمو برداشتم و رفتم
((ویو باکوگو ))
وقتی رسیدم خونه کیفمو شوت کردم اونور و خودمو پرت کردم رو تخت
مامان باکوگو: کاتسوکییییی لباساتو عوض کن بیا 💢💢
باکوگو: باشه 💢💢
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم ناهار خوردم امروز خیلی زود تعطیل شد نمیدونم چرا
اومدم رو تخت بازم دراز کشیدم و یکم چرت زدم وقتی بیدار شدم رفتم دست صورتمو آب زدم و نشستم درسامو نوشتم وقتی تموم شد پامو گذاشتم روی میز و صندلیو خم کردم
نویسنده : خودتون میدونین دیگه چطوری میگم
و یه چند به اون دختر تازه وارد فکر کردم
((ویو ت٫ا))
از بیرون اومدم قدم زدم واقعاً کیف داد لباسمو عوض کردم و نشستم رو تختم همین که گوشیو برداشتم مامانم به من زنگ زد
ت٫ا:الو
مامانم: الو سلام ت٫ا چرا گوشیو برنمیداشتی نگرانت شدم
ت٫ا: ها نمیدونم شاید آنتن نداده
مامانم : باشه همین که صدات رو شنیدم برام همه چیه دخترم کاری نداری
ت٫٫ا: نه خداحافظ
مامانم: خداحافظ
((قطع))
و گرفتم خوابیدم
صبح
پاشودم و همون کارای همیشگی رو انجام دادم و نقاشی رو بر داشتم و رفتم یو ای
وقتی رسیدم..............
((ادامه دارد))
لایک کامنت یادتون نره ❤️
گفتم: باکوگو اینجا خونه ای منه 😣
باکوگو: باشه خداحافظ نفله
ت٫ا: خداحافظ....
باکوگو رفت......
ت٫ا: جاننننننننننن هوف ولش کن
نفس عمیقی کشیدم و رفتم خونه
((ویو ت٫ا))
لباسامو درآوردم مستقیم رفتم حموم یه دوش بگیرم بعد از اینکه از حموم در اومدم لباسامو پوشیدمو رفتم یه چیزی بخورم از دیشب پیتزا مونده بود من کم خورده بودم اونو برداشتم و گذاشتم فر تا گرم بشه بعد یه کم با گوشیم داشتم ور میرفتم که یهو زنگ فر خورد پیتزا رو برداشتم و خوردم بعد از اینکه تمام شد چند تا ظرف داشتم اونا رو شستم و رفتم تو اتاقم نشستم درسامو نوشتم چون تکلیف کم داشتیم زود تموم کردم یهو اتفاقای امروز جلوی چشم مرور شد بعد با خودم گفتم چطوره برای باکوگو یه نقاشی بکشم چون نمیدونم از چی خوشش میاد پس شروع کردم به کشیدن وقتی صورتشو کامل کردم یادم رفت دهنش چه شکلی بود پس به جای دهن گل گذاشتم میدونم خوشگل شده یا نه
نویسنده: بچهها اینو نقاشی خودم کشیدم چطوره تو کامنتا برام بگین 🙂❤️
بعد دیدم هنوز ساعت ۶ رفتم یکم بیرون قدم بزنم وسایلمو برداشتم و رفتم
((ویو باکوگو ))
وقتی رسیدم خونه کیفمو شوت کردم اونور و خودمو پرت کردم رو تخت
مامان باکوگو: کاتسوکییییی لباساتو عوض کن بیا 💢💢
باکوگو: باشه 💢💢
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم ناهار خوردم امروز خیلی زود تعطیل شد نمیدونم چرا
اومدم رو تخت بازم دراز کشیدم و یکم چرت زدم وقتی بیدار شدم رفتم دست صورتمو آب زدم و نشستم درسامو نوشتم وقتی تموم شد پامو گذاشتم روی میز و صندلیو خم کردم
نویسنده : خودتون میدونین دیگه چطوری میگم
و یه چند به اون دختر تازه وارد فکر کردم
((ویو ت٫ا))
از بیرون اومدم قدم زدم واقعاً کیف داد لباسمو عوض کردم و نشستم رو تختم همین که گوشیو برداشتم مامانم به من زنگ زد
ت٫ا:الو
مامانم: الو سلام ت٫ا چرا گوشیو برنمیداشتی نگرانت شدم
ت٫ا: ها نمیدونم شاید آنتن نداده
مامانم : باشه همین که صدات رو شنیدم برام همه چیه دخترم کاری نداری
ت٫٫ا: نه خداحافظ
مامانم: خداحافظ
((قطع))
و گرفتم خوابیدم
صبح
پاشودم و همون کارای همیشگی رو انجام دادم و نقاشی رو بر داشتم و رفتم یو ای
وقتی رسیدم..............
((ادامه دارد))
لایک کامنت یادتون نره ❤️
- ۵.۹k
- ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط