به خودی که نمی شود درد دل کرد

به خودی که نمی شود درد دل کرد
زود ژست علامه دهر بودن را
به خود می گیرند
جای تو که نیستند
هزار بار هم که
شاهنامه زندگیت را برایشان بخوانی
حرف، حرف خودشان است
یهویی به خودت می آیی، می بینی
سبک که نشدی هیچ
به همه چیز هم ربطت دادند
بدتر تمام معادله های
ذهن و فکر و روحت را هم
به هم می ریزند
همین است که دلت می خواهد
وسط شلوغی شهر
کوچه ای، خیابانی
دست یکی را بگیری
بگویی آهای غریبه
وقت داری
ساعتی، قهوه خانه ای، جایی
من بگویم و تو گوش کنی
بعد کرکره دلت را باز کنی
با خیال راحت بدانی
که نه می خواهد عوضت کند
نه نصیحتت کند
نه زیر و رویت را بیرون بکشد
بعد با همانها هی توی سرت بزند
می خواهد فقط گوش کند و برود
کسی که نه می شناسیش
نه قرار است هیچ وقت ببینیش
.
#امیر_وجود
دیدگاه ها (۱)

عشق به اعتبارِ دوامش عشق است نه شدت ظهورش!#نادر_ابراهیمی

لازم نیست... دوستت دارم را فریاد بزنید...دخترها...بزرگترین ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط