آمد و گفت روح بادم و رفت

┏━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┓
┗━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┛ آمد و گفت: روح بادم و رفت

عطر او ماند روی یادم و رفت

خود نفهمید در چه حالی بود

گریه می کرد و گفت شادم و رفت

تکه های دلی که عاریه بود

شعر کردم، به عشق دادم و رفت

قبله ام را که چشم او کردم

چشمکی زد به اعتقادم و رفت

باز حوا گذاشت سیبش را

روی بار گناه آدم و رفت

کم نیاورده بودم اما گفت :

از سر تو کمی زیادم و رفت ┏━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┓
┗━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┛
دیدگاه ها (۱)

┏━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┓┗━━━🌺 🍃 🌸 🍃 🌺 ━━━┛ دل سپرده ام من به روی ت...

بید مجنون، زیر بال خود، پناهم داده بود!درحریم خلوتی جان بخش،...

کنارتودرگیرارامشم

❤ ️💋 با نـــــگاهـــــت ❤ ️💋 عاشـــــقم کردۍ❤ ️💋 دلـ۪۪۪ٜـَؒؔ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط