هر بار فقط گفتم قربان تن و جانت

هر بار فقط گفتم قربان ِ تن و جانت
این دل شده مجروحِ، آن خنجر مژگانت

از روی نگارینت می سوزم و می سازم
پس رحم بر این دل کن دست من و دامانت

دلخسته و غمگینم از طرز نگاهِ تو
سر گشته و دیوانه از موی پریشانت

انصاف بده تاکی من از تو جدا باشم
کارم شده هِی ناله از دوری و هجرانت

هر چند که از عشقت یک بیت بجا مانده
افسوس که تک بیتم شد عشق به ایمانت
دیدگاه ها (۳)

عـشــق را در چشــم تـــو روزی تلاوت می کنمبا همه احساس ، خود...

:بیا به عاشقی و شعر متهم باشیم ...بیا بهانه نگیریم عشق هم ب...

با سکوتی از در عشقت جوابم کرده ای عابر پس کوچه های التهابم ک...

تو هم با من نمی مانی, برو بگذار بر گردمدلم میخواست می شد با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط