امروز یک مرده شور را دیدم
امروز یک مرده شور را دیدم . . . .
انچنان زیبا میشست ,
که لکه ای هم باقی نمی ماند . . . .
نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید ،
و مدام گریه میکند . . . .
و مادرم نیز نفرینش می کند . . . .
او که مرد خوبیست . . . .
من دوستش دارم . . . .
فقط کاش ناخن هایش را میگرفت ،
تمام بدنم را زخم کرد . . . . !
"دلم زیادی روشن بود ، سوخت"
انچنان زیبا میشست ,
که لکه ای هم باقی نمی ماند . . . .
نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید ،
و مدام گریه میکند . . . .
و مادرم نیز نفرینش می کند . . . .
او که مرد خوبیست . . . .
من دوستش دارم . . . .
فقط کاش ناخن هایش را میگرفت ،
تمام بدنم را زخم کرد . . . . !
"دلم زیادی روشن بود ، سوخت"
- ۱.۲k
- ۰۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط