در این دلی که محبس تنهایی من است
در این دلی که محبس تنهایی من است
یک پنجره به سمت امامان درست کن
یک پنجره که آن طرفش روی ماه توست
سمت صفوف آینهداران درست کن
از نسل تو امام خراسان درست شد
از نسل من گدای خراسان درست کن
ذکر علی علی من از لطف این در است
از آههای سینۀ موسی بن جعفر است
ای آفتاب مشرقی سایههای من
ای سایه سار جود و عطای خدای من
رنجور کرده مرغ تنت را سیاهچال
نگذاشت بال و پَر بزنی ای همای من
مستوجب عذاب منم، من که عاصیام
آقا چرا تو درد کشیدی بجای من
زنجیر دور پای ترا بستهام به دل
زنجیر روضههای تنت بست پای من
اشکم به درد بزم عزای حسین خورد
شاید به دردتان بخورد اشکهای من
گفتی به نوکرت، به مسیّب که در قفس
دلتنگی من است برای رضای من
شیعه همیشه با تو هماهنگ میشود
وقتی دلش برای رضا تنگ میشود
در این قفس ز شوق خدا گریه میکنی
با ذکر یا رضا و رضا گریه میکنی
آقا برای مغفرت شیعیان خود
این قدر سر به سجده چرا گریه میکنی
در این سیاهچال، به تنهایی خودت
یا که برای کربُبلا گریه میکنی
بر غربت حسین جدا ناله میزنی
بر عمّه جان خویش جدا گریه میکنی
در زیر تازیانه، چرا بی خودی زِ خود
داری برای فاطمهها گریه میکنی
مرد یهود رفته ولی تو هنوز هم
چون بُرد نام فاطمه را گریه میکنی
هر چند بی حساب تو را میزد آن یهود
شکر خدا کنار تو معصومهات نبود
در این دلی که محبس تنهایی من است
یک پنجره به سمت امامان درست کن
یک پنجره که آن طرفش روی ماه توست
سمت صفوف آینهداران درست کن
از نسل تو امام خراسان درست شد
از نسل من گدای خراسان درست کن
ذکر علی علی من از لطف این در است
از آههای سینۀ موسی بن جعفر است
ای آفتاب مشرقی سایههای من
ای سایه سار جود و عطای خدای من
رنجور کرده مرغ تنت را سیاهچال
نگذاشت بال و پَر بزنی ای همای من
مستوجب عذاب منم، من که عاصیام
آقا چرا تو درد کشیدی بجای من
زنجیر دور پای ترا بستهام به دل
زنجیر روضههای تنت بست پای من
اشکم به درد بزم عزای حسین خورد
شاید به دردتان بخورد اشکهای من
گفتی به نوکرت، به مسیّب که در قفس
دلتنگی من است برای رضای من
شیعه همیشه با تو هماهنگ میشود
وقتی دلش برای رضا تنگ میشود
در این قفس ز شوق خدا گریه میکنی
با ذکر یا رضا و رضا گریه میکنی
آقا برای مغفرت شیعیان خود
این قدر سر به سجده چرا گریه میکنی
در این سیاهچال، به تنهایی خودت
یا که برای کربُبلا گریه میکنی
بر غربت حسین جدا ناله میزنی
بر عمّه جان خویش جدا گریه میکنی
در زیر تازیانه، چرا بی خودی زِ خود
داری برای فاطمهها گریه میکنی
مرد یهود رفته ولی تو هنوز هم
چون بُرد نام فاطمه را گریه میکنی
هر چند بی حساب تو را میزد آن یهود
شکر خدا کنار تو معصومهات نبود
- ۵۳۹
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط