تمام امروز

تمام امروز
رودخانه کبود بود
گویا کسی آن بالا
برگ برگ
تمام دفتر شعرش را
دارد به آب می سپارد…!

#عبدالرضا_مولوی
دیدگاه ها (۱)

کلبه خیال زردپیشانی خیس ابر قبل از تو آمدمغروب که شد"من" رفت...

...با من از شعر نگواز خودت حرف بزندلتنگ حرف های معمولی اماین...

تو می رفتیتا آبی ترین رویای تمن اماثابت روی همان صندلی نشسته...

***

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط