P

P20
یونگی ویو
چشمانم را باز کردم و احساس سنگینی روی دستم کردم سرم را چرخاندم و ا.ت را دیدم که روی دستم به خواب رفته است تکان نخوردم تا بیدار نشود
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم و سرم را بلند کردم سرم درد میکرد دستم را به سرم گرفتم که صدایی آشنا شنیدم
یونگی: چه عجب زیبای خفته بیدار شدن آروم و سرد گفت مثل همیشه
ا.ت: سرم را چرخاندم و بی خیال به تیکه اش پرسیدم : هنوز درد داری؟
یونگی نگاهی به زخمش انداخت و گفت نه خوبم از روی مبل بلند شد و رفت کت و شلوار زیبا و اتو شد که بشدت سکسی اش میکرد پوشید و از پله ها پایین آمد حالا پانسمانش زیر لباسش مخفی شده بود آروم بلند شدم و گفتم: کجا میری؟ باید استراحت کنی !
یونگی با صدای دورگه و خشن جواب داد: کار دارم باید ببینم این عوضی که دیشب پاشو از گیلیمش دراز تر کرده از طرف کی اومده
ا.ت نگاهی به آشپزخانه کرد و با جای خالی جسد مواجه شد و گفت: تو که دیشب کشتیش پس جسد....
یونگی اجازه حرف زدن نداد و گفت: نترس ترتیبشو دادن ساعت لوکس مشکی اش را دستش کرد و با نزدیک شدنش به ا.ت عطر مست کنندش در هوا پخش شد و همین کافی بود تا دل ا.ت برایش قنچ برود آروم و سرد گفت: تو که تنهایی نمیترسی تو خونه چون من شب دیر میام ‍!هوم؟
ا.ت سرش را بالا گرفت تا در چشمانش نگاه کند و گفت: نه امروز بیمارستان شیفتم شب میام خونه
یونگی: خوبه در حالی که کتش را برمی‌داشت گفت: برگشتی بگیر زود بخواب من دیر میام گفت و از خانه خارج شد
به محض رفتنش ا.ت نفسی راحت کشید و رفت و برای خودش ماچایی درست کرد و خورد خانه را جمع کرد و لباس هایش را پوشید آرایش کرد و با برداشتن سوییچ ماشین راهی بیمارستان شد.....
‼️هشدار این بخش از رمان دارای صحنه های خشن میباشد‼️
یونگی ویو
از ماشین پیاده شدم و سمت متروکه حرکت کردم که دست راستم آمد و گفتم: گرفتینش ؟
؟:بله رییس
یونگی بدون جواب دادن قدماشو تند تر کرد و با رسیدن به در متروکه آن را برایش باز کردن و وارد شد با دیدن مردی که به صندلی بسته شده بود پوزخندی زد و سمتش رفت و کیسه را از روی سرش برداشت کرد با دیدن یونگی پوزخندی زد و گفت....
لوکاس:( برای کسایی که یادشون رفته اکس ا.ت)به به آقای مین یونگی بزرگ ...‌ چه عجب رخ نشون دادی
یونگی پوزخندی زد و روبه روی لوکاس نشست و گفت: آره اومدم نشونت بدم که با کسایی که به اموال من دست میزنن چیکار میکنم...
لوکاس بلند خندید و گفت: ا.ت ؟ منظورت اونه؟ اون که خیلی ساله مال منه!پوزخندی زد
یونگی فکش منقبض شد و خنده عصبی کرد و خشن غرید: خفه میشی یا زبونتو کوتاه کنم؟
دیدگاه ها (۱)

P21هشدار این بخش از رمان دارای صحنه های خشن میباشد ‼️ یونگی ...

P22ا.ت ویو چشمامو باز کردم و یونگی را کمی آنطرف تر دیدم چرخی...

P18ا.ت ویوتوجهی نکردم که ایندفعه صدا بلند تر بود که گوشی از ...

P17یونگی ویو مادرم سمتم آمد و گفت: پسرم پدرت بهم گفت که بهت ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

فیک مافیای سیاه من part 2

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط