p20
مین جی که خلی تحریک شده بود گفت حالم خوب نیستتتت
بعد یونجون مینجی رو برد هتل و[[خب خب خب رسیدیم به اسمات هرکی میخوادبگه من براش بفرستم چون گزارش میکنن نمیتونم پست کنم شرمنده💔]]
ویو صبح ات
چشماموباز کردم دیدم بغل جیمینم وایی مثل فرشته ها خوابیده وایسا ببینم من چرا اینجا اخ سرم درد میکنه نکنه نکنه نه نه اگه اتفاقی افتاده بود خودم حس میکردم دیگه که یهو جیمین آروم چشماشوباز کر
ات: جیغغغغغغغغ
جیمین: چتهههه
ات: من اینجا چیکار میکنم
جیمین: دیشب خیلی مست بودی نمیرفتی اتاق خودت میگفتی میخوای با من بخوابی من اوردمت اینجا فکر بدم نزنه سرت هیچ اتفاقی نیو فتاد البته فعلا
ات: یعنی چی که فعلا؟
جیمین: اخخ من گشنمه میرم صبحونه بخورم
ات: هییی وایساااا
جیمین: الفرار
ویو مین سو
از خواب بیدار شدم که دور ورمو دیدم اینجا کجاست دستمو تکون دادم که خورده به یه چیزی انگار انسانه بزار ببینم کیه همونطور که میدادم بالا ملافه رو هی بسم الله الرحمن الرحیم میگفتم
که یهو دیدم یونگیه جیغ کشیدم که از خواب پرید
یونگی: ها چیشده حمله کردن بهمون
مین سو: من من اینجا چیکار میکنممممممم
یونگی: دیشب رو یادت رفته؟
مین سو: مگه دیشب چه اتفاقی افتاد نکنه نکنه تو با من کاری کردی هااا
یونگی: ای منحرف تو دیشب مست بودی بردمت خونت بزارم که هر چقدر گفتم رمز درتو بگو تو میگفتی جذاب لعنتی بعد مجبور شدم بیارم تو خونه خودم که گفتی میخوایی با من بخوابی منم گذاشتم همین
مین سو: ایییی شرمنده ببخشید معذرت میخوام دست خودم نبوده
یونگی: نه بابا پیش میاد دیگه خب بیا بریم صبحونه
مین سو: نه ممنون من میرم خونه خودم
یونگی: نه نمیزارم
مین سو: چرا؟
یونگی: خوردم میرسونمت بیا صبحونه
مین سو: اوکی
خب خب لوسی که خونه خودش بود
میرسیم به مینجیییی...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
بعد یونجون مینجی رو برد هتل و[[خب خب خب رسیدیم به اسمات هرکی میخوادبگه من براش بفرستم چون گزارش میکنن نمیتونم پست کنم شرمنده💔]]
ویو صبح ات
چشماموباز کردم دیدم بغل جیمینم وایی مثل فرشته ها خوابیده وایسا ببینم من چرا اینجا اخ سرم درد میکنه نکنه نکنه نه نه اگه اتفاقی افتاده بود خودم حس میکردم دیگه که یهو جیمین آروم چشماشوباز کر
ات: جیغغغغغغغغ
جیمین: چتهههه
ات: من اینجا چیکار میکنم
جیمین: دیشب خیلی مست بودی نمیرفتی اتاق خودت میگفتی میخوای با من بخوابی من اوردمت اینجا فکر بدم نزنه سرت هیچ اتفاقی نیو فتاد البته فعلا
ات: یعنی چی که فعلا؟
جیمین: اخخ من گشنمه میرم صبحونه بخورم
ات: هییی وایساااا
جیمین: الفرار
ویو مین سو
از خواب بیدار شدم که دور ورمو دیدم اینجا کجاست دستمو تکون دادم که خورده به یه چیزی انگار انسانه بزار ببینم کیه همونطور که میدادم بالا ملافه رو هی بسم الله الرحمن الرحیم میگفتم
که یهو دیدم یونگیه جیغ کشیدم که از خواب پرید
یونگی: ها چیشده حمله کردن بهمون
مین سو: من من اینجا چیکار میکنممممممم
یونگی: دیشب رو یادت رفته؟
مین سو: مگه دیشب چه اتفاقی افتاد نکنه نکنه تو با من کاری کردی هااا
یونگی: ای منحرف تو دیشب مست بودی بردمت خونت بزارم که هر چقدر گفتم رمز درتو بگو تو میگفتی جذاب لعنتی بعد مجبور شدم بیارم تو خونه خودم که گفتی میخوایی با من بخوابی منم گذاشتم همین
مین سو: ایییی شرمنده ببخشید معذرت میخوام دست خودم نبوده
یونگی: نه بابا پیش میاد دیگه خب بیا بریم صبحونه
مین سو: نه ممنون من میرم خونه خودم
یونگی: نه نمیزارم
مین سو: چرا؟
یونگی: خوردم میرسونمت بیا صبحونه
مین سو: اوکی
خب خب لوسی که خونه خودش بود
میرسیم به مینجیییی...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
- ۱۶.۲k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط