دلهره

# دلهره
part 24

دستمو گرفت و محکم منو دنبال خودش میکشوند
اصلا نمیدونستم چخبره فقط دنبالش راه افتاده بودم
نوئل : سوار شو باید بریم یه جایی

تهیونگ : بگو دقیقا کجا میخوای بریم چرا نمیگی خب

نوئل : وقت نداریم سوار ماشین شو ممکنه هر لحظه پیدامون کنه

بدون هیچ حرف دیگه ای سوار ماشین شدم
و درو بستم
تهیونگ : اسمت چیه

نوئل : هی اصلا یادم رفته بود اسمم نوئله پارک نوئل

تهیونگ : که اینطور اسم منم ...

نوئل : اسمتو میدونم نیازی نیست بگی کیم تهیونگ حالا از این موضوع خارج شیم
گفتی مامانت توی یه تصادف خیلی عجیب کشته شد
اگه الا به من کمک نکنی ممکنه خودتم همونجوری خیلی تصادفی بمیری و کسی هم اخرش نمیفهمه تو اصلا چطور مردی دقیقا مثل مادرت و قبلیا

تهیونگ : منظورت از قبلی ها کیه

نوئل : یه دختر ده ساله والدینش و ساکنان بعدی اون عمارت

تهیونگ : چرا هی داری گیچ ترم میکنی دقیق بگو ببینم چه خبره

نوئل : اففف یادته اون روز منو اونجوری توی اون اتاق پیدا کردی
و کامل خفه شدم
مادر خیلی تصادفی و عجیب توی اون تصادف مرد با اینکه ماشین کاملا سالم بود
شاید اگه اون روز تو پیدات نمیشد من همونحا میمیردم کسی هم نمیفهمید
فکر میکرد اون کسی که داره این کارا رو میکنه یه روح نفرین شدست اما نه اونطور نبود
اون یه موجود عجیب غریبه منگ همین چند دقیقه پیش چهره ی واقعیشو دیدم
اون دوتا گردنبندی که ما داریم کلیدی برای اون برای فرار از اون جسم اون توی اون جسم عجیب زندانی شده
اما اگه از اون جسم ازاد شه ممکنه جون خیلی ها رو بگیره
برای این کارش اول باید این دوتا گردنبند ها رو گیر بیاره برای این کار اول باید منو تو رو بکشه میفهمی برای همینم مامانت رو کشت اما تو زودتر از اون گردنبندو ازش گرفتی برای همین الا تو رو هدف گرفتی و نفر بعدی که قراره اونجوری کشته شه تویی
الا که اینا رو میدونی باید خوب حواستو جمع کنی
بدون که اون خیلی خطر ناکه و مقابله باهاش کار هر کسی نیست برای همین به کمک نیاز داریم

تهیونگ : صبر کن بیینم چی شد تو اینا رو از کجا میدونی اصلا ...

نوئل : بعدا به همه ی سوالات جواب میدم
فعلا از ماشین پیاده شو

تهیونگ : صبر کن چرا باز اومدیم این دریاچه

نوئل : باید خانم هه رو پیدا کنم فقط اونه که میتونه بهمون کمک کنه
پس چیزی نگو و فقط دنبالم بیا اوکی کار خطایی هم ازت سر نزنه

تهیونگ : مگه با بچه طرفی

نوئل : حالا هر چی