دژاوو
#دژاوو
part 9
+اگه یه روز فراموشی بگیرم یا حافظمو از دست بدم ، چیکار میکنی که تو رو یادم بیاد؟
_نه نه نه . من کسی نیستم که تو بخوای منو فراموش کنی ، لینو .حتا اگه حافظتم از دست بدی باید منو یادت باشه .
+اگه یادم رفت چیی؟
هان پرید روی لینو و موهاشو کشید :
_من کسی نیستم که تو فراموش کنیییییی .
+آیییییی وحشییییی .
................................................
_لینو منو میشناسی؟
+تو....؟
_نه عوضییییی . تو نباید منو فراموش کنییی . بهت گفتم حق نداری منو فراموش کنیییی.
+هان انقد داد نزن
_لینووووو .
هان پرید تو بغل لینو
_چرا انقدر منو اذیت میکنیییی
هان به سمت یکی از پرستار ها رفت
_برو به دکتر بگو بیاد اتاق 143
و بعد برگشت به اتاق
_لینو....
گوشیش زنگ خورد که نگاه کرد دید بنگ چانه
_لینو به هوش اومدههههه
=ووو . من دارم برمیگردم . فقط زنگ زدم که بهت بگم اسم هیونجین و جلو لینو نیار
_اما هیونجین...
=شیششش . بهت گفتم اسمشو نیار جلو لینو . بزار لینو هیون و فراموش کنه .
_اما تقصیر اون نبود..
=هان .. این بهترین فرصته که لینو اون اتفاق و یادش بره . بعدا راجبش حرف میزنیم . (و قطع کرد)
+کی بود؟
_چان
+دوست پسرته؟
هان با چشمای گرد به لینو نگاه کرد
_احمق دوست پسرم تویی..
هان تو شک بود که دکتر اومد .
:میشه برید بیرون من بیمار و معاینه کنم؟
هان از اتاق رفت بیرون . روی یکی از صندلی ها نشست و گوشیش و روشن کرد . بنگ چان پیام داده بود . هان پیام بنگ چان و باز کرد :
=تقریبا 4 سال گذشته .
زیرش یک عکس ارسال کرده بود . عکس و باز کرد .
دکتر از اتاق اومد بیرون . هان بلند شد و اشکاش و پاک کرد
: چند وقت بگذره حافظش کامل برمیگرده .
_چند روز باید اینجا بمونه؟
: فعلا یه هفته .
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
part 9
+اگه یه روز فراموشی بگیرم یا حافظمو از دست بدم ، چیکار میکنی که تو رو یادم بیاد؟
_نه نه نه . من کسی نیستم که تو بخوای منو فراموش کنی ، لینو .حتا اگه حافظتم از دست بدی باید منو یادت باشه .
+اگه یادم رفت چیی؟
هان پرید روی لینو و موهاشو کشید :
_من کسی نیستم که تو فراموش کنیییییی .
+آیییییی وحشییییی .
................................................
_لینو منو میشناسی؟
+تو....؟
_نه عوضییییی . تو نباید منو فراموش کنییی . بهت گفتم حق نداری منو فراموش کنیییی.
+هان انقد داد نزن
_لینووووو .
هان پرید تو بغل لینو
_چرا انقدر منو اذیت میکنیییی
هان به سمت یکی از پرستار ها رفت
_برو به دکتر بگو بیاد اتاق 143
و بعد برگشت به اتاق
_لینو....
گوشیش زنگ خورد که نگاه کرد دید بنگ چانه
_لینو به هوش اومدههههه
=ووو . من دارم برمیگردم . فقط زنگ زدم که بهت بگم اسم هیونجین و جلو لینو نیار
_اما هیونجین...
=شیششش . بهت گفتم اسمشو نیار جلو لینو . بزار لینو هیون و فراموش کنه .
_اما تقصیر اون نبود..
=هان .. این بهترین فرصته که لینو اون اتفاق و یادش بره . بعدا راجبش حرف میزنیم . (و قطع کرد)
+کی بود؟
_چان
+دوست پسرته؟
هان با چشمای گرد به لینو نگاه کرد
_احمق دوست پسرم تویی..
هان تو شک بود که دکتر اومد .
:میشه برید بیرون من بیمار و معاینه کنم؟
هان از اتاق رفت بیرون . روی یکی از صندلی ها نشست و گوشیش و روشن کرد . بنگ چان پیام داده بود . هان پیام بنگ چان و باز کرد :
=تقریبا 4 سال گذشته .
زیرش یک عکس ارسال کرده بود . عکس و باز کرد .
دکتر از اتاق اومد بیرون . هان بلند شد و اشکاش و پاک کرد
: چند وقت بگذره حافظش کامل برمیگرده .
_چند روز باید اینجا بمونه؟
: فعلا یه هفته .
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
- ۳.۸k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط