طرحخوانشدهروزآخر

#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هشتم
#قسمت_هفتاد_و_سوم
____🍃🌸🍃🌸🍃_____

به دشمن نزدیکتر می شدیم، آیه(وجعلنا) را خواندم تا ماموریت با موفقیت انجام شود. حدود ۳۰۰ متر مانده به انتهای کانالی که به پل مورد نظر می‌رسید، حیدر و کمکی اش همان جا موضع گرفتند برای تامین ما. ما هم مسیر را ادامه دادیم برای رسیدن به پل.
دیگر من مانده بودم و این سه نفر. خیلی غلیظ عربی صحبت می کردند. ما به زبان عربی با لهجه عراقی تازه عادت کرده و همان را هم خیلی خوب یاد نگرفته بودیم. نوع لهجه و برخی از کلمات نبلی با عراقی تفاوت داشت. مخصوصا این که خیلی با سرعت هم صحبت می کردند. وقتی هم منظورشان را متوجه نمی شدم ناراحت می شدند و باید چند بار تکرار میکردند تا متوجه بشوم. با خودم می گفتم کاش ابراهیم اینجا بود. حداقل تسلطش به زبان عربی بیشتر از من بود، اما ماموریت فوق العاده خطرناکی بود و استثنائا اصلا دلم نمی خواست همراهم باشد.
بالاخره به انتهای کانال رسیدیم. هرچه جلوتر می رفتیم کانال تنگ تر می شد تا دیگر تمام شد و به بن بست رسیدیم.
هوا خیلی تاریک بود تقریبا چیزی دیده نمی شد. جی پی اس را روشن کردم تا مسیر دقیق را بررسی کنم. در صفحه جی پی اس دیدم درست سمت چپ، کانال فرعی کوچک دیگری نیز وجود دارد.

🔻ادامه دارد...

─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir

✅ نشرش با شما
دیدگاه ها (۰)

🔵 نشست رونمایی کتاب« #ابراهیمِ_ساره» قلمی از زندگینامه شهید ...

🌹باز پنجشنبه و یاد شهدا صلوات─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─🎁 #عارفان_مجاهد #ش...

هدیه ای از طرف شهید اهل قلم...✨─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─#عارفان_مجاهد #ش...

هر دفعه زمین خوردم؛ شهدا دست دراز کردن برای بلند کردنمـ...تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط