باز لب های عطش کرده ی من عشق سوزان تو را میجوید می تپد ...

باز لب های عطش کرده ی من عشق سوزان تو را میجوید می تپد قلبم و با هر تپشی قصه ی عشق تو را میگوید بخت اگر از نو جدایم کرده گره می گشایم از بخت چه باک ترسم این عشق سر انجام مرا ببرد تاسرا پرده ی خاک
دیدگاه ها (۱)

.

لبخندت ...تمام تعادل شهر را به هم می ریزد..تو بخند من شهر را...

.

.

مي نويسم از چشمهايم كه بي تاب نگاه توأنداز گوش هايم كه از فر...

الا ای دلبر زیبا کجاییچراپیش من تنهانیاییتو تنهایی و من تنها...

الا ای دلبر زیبا کجاییچراپیش من تنهانیاییتو تنهایی و من تنها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط