گناهکار part
( گناهکار ) 34 part
چنگ زد و موهاشو کشید ات با خنده به آنها خیره بود جوری شیرین میخندیدند انگار این آخرین شبی بود که کنار همدیگه بودند هیچکسی از فردای خودش خبری نداره باید قلبی رو برای پناه داشته باشند تکیه گاهی داشته باشند..
مادرش مشغول حرف زدن با جونگچا بود گوئون هم با گوشی اش ور میرفت یون بیول در گمی بلند شد و به حیاط رفت جلوی سالن نشست در افکارش گم شد فردا قرار بود جواب آزمایش ها بیان او حال استرس داشت یعنی پارک سوجون پدرش بود، با صدای دوستش از بالا بهش نگاه کرد که کنارش نشسته و دست روی شونه اش گذاشت
گوئون : هی پسر چطوری میخواهی تون پولا رو پس بدی میدونی که اونا گانگسترن اگه زود بهشون پس ندی اتفاق بدی میافته
یون بیول : نمیدونم اما یه جوری پس میدم فقط مامانم نباید بدونه ... با حسرتی که در لحنش جاری بود ادامه داد ... دیدی دختر پارک جیمین چطوری زندگی میکرد پول داری از سر و روش میبارید اگه پارک سوجون پدر من باشه بدجوری انتقام مادرم رو ازشون میگیرم
گوئون : کی قراره جواب بیاد
ـــــــــــــ عصر همین روز ...
آنو درحالیکه لیوان شیر کاکائو دستش بود از دبیرستان خارج شد و به طرفه ماشین میرفت که یهو یون بیول و گوئون جلوش رو گرفتن قبلاً توی عکس دیده بودتش پس به خوبی مطمئن بود که همینه پس محترم گفت یون بیول : سلام من یون بیولم
آنو سری تکون داد و گفت آنو : سلام منم پارک آنو هستم
یون بیول نگاهش را رویش چرخوند لیوان دستش بود اگه اونو میگرفت کار دیگه تموم بود پسر باهوشی بود راه های درستی رو انتخاب میکرد
یون بیول : من و دوستم شرط بستیم اگه من بتونم از یه غریبه یه چیزی بگیرم من بردم ولی اگه نتونستم اون برده حالا شما اون لیوان تو دستتون رو میدین بهم
آنو دختر مهربون و خوش رفتاری بود به آرومی لیوان رو سمتش گرفت
آنو : بفرمایید تا برده بشید
یون بیول خشکش زد، امکان نداشت دختر اون آدم مغرور انقدر مهربون باشه پس با خنده ای لیوان رو ازش گرفت بدون اینکه انگشت اش به جای از لیوان بخوره بین دو انگشت اش گرفته اش بعد از تشکری همراه رفیقش از او دور شد بلافاصله لیوان رو داخل پلاستیکی گذاشت
چنگ زد و موهاشو کشید ات با خنده به آنها خیره بود جوری شیرین میخندیدند انگار این آخرین شبی بود که کنار همدیگه بودند هیچکسی از فردای خودش خبری نداره باید قلبی رو برای پناه داشته باشند تکیه گاهی داشته باشند..
مادرش مشغول حرف زدن با جونگچا بود گوئون هم با گوشی اش ور میرفت یون بیول در گمی بلند شد و به حیاط رفت جلوی سالن نشست در افکارش گم شد فردا قرار بود جواب آزمایش ها بیان او حال استرس داشت یعنی پارک سوجون پدرش بود، با صدای دوستش از بالا بهش نگاه کرد که کنارش نشسته و دست روی شونه اش گذاشت
گوئون : هی پسر چطوری میخواهی تون پولا رو پس بدی میدونی که اونا گانگسترن اگه زود بهشون پس ندی اتفاق بدی میافته
یون بیول : نمیدونم اما یه جوری پس میدم فقط مامانم نباید بدونه ... با حسرتی که در لحنش جاری بود ادامه داد ... دیدی دختر پارک جیمین چطوری زندگی میکرد پول داری از سر و روش میبارید اگه پارک سوجون پدر من باشه بدجوری انتقام مادرم رو ازشون میگیرم
گوئون : کی قراره جواب بیاد
ـــــــــــــ عصر همین روز ...
آنو درحالیکه لیوان شیر کاکائو دستش بود از دبیرستان خارج شد و به طرفه ماشین میرفت که یهو یون بیول و گوئون جلوش رو گرفتن قبلاً توی عکس دیده بودتش پس به خوبی مطمئن بود که همینه پس محترم گفت یون بیول : سلام من یون بیولم
آنو سری تکون داد و گفت آنو : سلام منم پارک آنو هستم
یون بیول نگاهش را رویش چرخوند لیوان دستش بود اگه اونو میگرفت کار دیگه تموم بود پسر باهوشی بود راه های درستی رو انتخاب میکرد
یون بیول : من و دوستم شرط بستیم اگه من بتونم از یه غریبه یه چیزی بگیرم من بردم ولی اگه نتونستم اون برده حالا شما اون لیوان تو دستتون رو میدین بهم
آنو دختر مهربون و خوش رفتاری بود به آرومی لیوان رو سمتش گرفت
آنو : بفرمایید تا برده بشید
یون بیول خشکش زد، امکان نداشت دختر اون آدم مغرور انقدر مهربون باشه پس با خنده ای لیوان رو ازش گرفت بدون اینکه انگشت اش به جای از لیوان بخوره بین دو انگشت اش گرفته اش بعد از تشکری همراه رفیقش از او دور شد بلافاصله لیوان رو داخل پلاستیکی گذاشت
- ۵.۷k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط