سیراب نمی شود

سیراب نمی شود

برکه ای که مشک را سیراب کرد

هنوز هم

صدای گام های خسته ی اسبی

در ذهن دشت می پیچد

و صدای چکه های مشک

پشتش را می لرزاند

دهان خشکیده اش

نه سواری می بیند

و نه گریه های رود را

می سوزد  آن اسبی

که

هم قطارانش

بر روی صاحبش 

میدان مسابقه را مسابقه می گذارند.

#محرم
دیدگاه ها (۵)

وصیت کرده ام هنگام مرگمحسینی ها همه پیشم بمانیدنه یاسینی، نه...

سلام خدمت شما خوبانعزاداریاتون مورد قبول درگاه حق ان شااللهب...

دل دل دل .. می زند شبآفتاب فردا با غروب می آیدخاک نفس می کشد...

یا حسین! بزرگی تو فراتر از آن بود که در هزار و چند صد سال قب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط