جنگل یوسانگ

#جنگل یوسانگ
#ادامه ی پارت ۴۰
لاهی متعجب از کار کوک چشماش رو بست و فقط توی همون حالت موند بعد از چند لحظه کوک ازش جدا شد و اون اشک هایی رو دید که از صورتش پایین می اومدن
_من خستم لاهی حق با توعه!من دیگه تحمل این زندگی مزخرف رو ندارم می خوام عادی زندگی کنم چه به عنوان یک پلیس اجباری یا یک فرد عادی!
لاهی اون رو توی آغوشش گرفت و موهاش رو نوازش کرد
_نگران نباش دیگه نمی زارم اینجوری زندگی کنی من کنارتم برای تمام عمرت!
...
# بی تی اس
دیدگاه ها (۰)

#جنگل یوسانگ#پارت آخر (۱ سال بعد)تعداد تماس های متوالیش از د...

#جنگل یوسانگ# ادامه ی پارت آخرداشت به نتیجه ی تلاشاش لبخند ر...

#جنگل یوسانگ# پارت ۴۰از جاش بلند شد سردرگم بود ولی اون بیخیا...

# جنگل یوسانگ#ادامه ی پارت ۳۹_ببین بعد از پخش فیلمت با اعترا...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ⁸ « ویو سوجین » ( ۴ هفته بعد ) پس ف...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط