رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۵۷
ارسلان: کجا میبرمش
دانیال: میبرمش جای بهتر
ارسلان: دیانا جایی نمیاد ولش کن
دانیال: دیانا با من میای مگه نه
دیانا: با صدای آرومی گفتم من دلم میخواد پیش ارباب بمونم بعد حرفم دانیال سیلی بهم زد که از شدت سنگینی دستش به زمین افتادم دردشدیدی تو سرم پچید آخرین چیز صدای داد ارباب بود که اسمم و صدا زد و گریه نفس و صدای نگران مادرم چشامم روی هم افتاد که صدای درگیری شنیدم و ....
ارسلان: نگهبان ها به زور تونستن از زیر دستم دراوردنش به سمت دیانا رفتم و بدن بی حسشو تو بغلم گرفتم و به سمت داخل عمارت رفتم عربده زدم برید طبیب و بیارید مادرش بالا سرش گریه می
کرد
دیانا: با سردردی چشامو باز کردم مامان و کنارم دیدم برای بار اول ارباب و به اسم کوچیک صدا زدم ارسلان
ارسلان: جانم خوبی عزیزم
دیانا: خوبم
پارت ۵۷
ارسلان: کجا میبرمش
دانیال: میبرمش جای بهتر
ارسلان: دیانا جایی نمیاد ولش کن
دانیال: دیانا با من میای مگه نه
دیانا: با صدای آرومی گفتم من دلم میخواد پیش ارباب بمونم بعد حرفم دانیال سیلی بهم زد که از شدت سنگینی دستش به زمین افتادم دردشدیدی تو سرم پچید آخرین چیز صدای داد ارباب بود که اسمم و صدا زد و گریه نفس و صدای نگران مادرم چشامم روی هم افتاد که صدای درگیری شنیدم و ....
ارسلان: نگهبان ها به زور تونستن از زیر دستم دراوردنش به سمت دیانا رفتم و بدن بی حسشو تو بغلم گرفتم و به سمت داخل عمارت رفتم عربده زدم برید طبیب و بیارید مادرش بالا سرش گریه می
کرد
دیانا: با سردردی چشامو باز کردم مامان و کنارم دیدم برای بار اول ارباب و به اسم کوچیک صدا زدم ارسلان
ارسلان: جانم خوبی عزیزم
دیانا: خوبم
- ۳.۶k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط