یک لحظه از خیال تو آسوده نیستم

یک لحظه از خیال تو آسوده نیستم
ترکم نکن که با تو بفهمم که کیستم

با رفتنت، دوباره مرا امتحان نکن
مهلت بده که بر سر عهدم بایستم

من، آن مسافرم که به دنبال یک سراب
یک عمر در امید وفای تو زیستم!

خاکت شدم، که بلکه تو یک روز گُل شوی!
اکنون به جز زمینِ لگدخورده چیستم؟

بارانی است شهر تو هر روز، بعد از این
از بس که در فراق تو هر شب گریستم...

#محسن_نظری
#زیبا
دیدگاه ها (۴)

قرار ابرهای بی‌وطن بیهوده‌پیمایی‌ستدر آغوشم بگیر، ای آسمان! ...

#CLIP_VIDEO

سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردمکه چون ابر بهاری گریۀ ب...

برو، كه در سرم افكار شعله ور دارمبرو، براى پر نازک ات خطر دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط