p
"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p⁶'
"پسر":Frederick
"بگو":kook
"من فکر نمیکردم یه طراح مد انقدر ساده لباس بپوشه":Frederick
"منم. ولی الان به چشم دیدم":kook
سرش رو برگردوند و به فردریک نگاه کرد.
"تو پشت سر من چیکار میکنی؟":kook
"دارم دوربین رو نگاه میکنم":Frederick
"شاید آلیس نخواد کسی ببینتش":kook
"تو کسی حساب نمیای؟":Frederick
بدون اهمیت دادن به حرفش برگشت و دوباره مشغول نگاه کردن به آلیس از دوربین شد.
"جدی چرا همش نگاهش میکنی؟":Frederick
"به تو چه؟":kook
فردریک آروم آروم خندید.
"یه چیزی طبیعی نیست":Frederick
"فِرِد انقدر تو کار من فوضولی نکن. برو بیرون":kook
از روی صندلی بلند شد.
"من که بههرحال داشتم میرفتم ولی من..":Frederick
"فِرِد":kook
"بله":Frederick
"برو بیرون":kook
خندید و به سمت در رفت.
"شب خوش جناب جئون":Frederick
"شب خوش":kook
فردریک از اتاق خارج شد.
جونگکوک، شات قهوه روی میزش رو برداشت و یک قلوپ نوشید.
'⁵ دقیقه بعد'
"چه جالب. در زدی":kook
"میخوای دفعه بعد این کارو نکنم؟":Alice
به صندلی تکیه داد.
"کارت رو بگو":kook
"خواستم بگم دارم میرم":Alice
چشمهاش رو بست.
"شب خوش":kook
یکم مکث کرد.
"شب بخیر":Alice
به سمت در رفت اما...
"راستی":kook
"بله؟":Alice
"فردا زودتر بیا":kook
با تعجب به جونگکوک نگاه کرد.
"مثلا؟":Alice
"ساعت هفت اینجا باش":kook
"اوه... باشه":Alice
به سمت در حرکت کرد و دستش رو روی دستگیره گذاشت اما برگشت و به جونگکوک نگاه کرد.
جونگکوک به طور سوالی به آلیس خیره شد.
"نمیری خونه؟":Alice
جونگکوک متعجب به آلیس نگاه کرد.
"چطور؟":Alice
آلیس یکم مکث کرد. چندبار پلک زد و دستش رو دور گردنش انداخت.
"ه.. هیچی. شب بخیر":Alice
و بدون حرفی از اتاق خارج شد.
قطعا نمیتونست بگه بابت رفتار روزهای اول کارش عذاب وجدان داشت.
"باید کمتر پررو بازی دربیارم. نه بخاطر اینکه شغلم رو از دست میدم. فقط... نباید زیاده روی کنم":Alice
'p⁶'
"پسر":Frederick
"بگو":kook
"من فکر نمیکردم یه طراح مد انقدر ساده لباس بپوشه":Frederick
"منم. ولی الان به چشم دیدم":kook
سرش رو برگردوند و به فردریک نگاه کرد.
"تو پشت سر من چیکار میکنی؟":kook
"دارم دوربین رو نگاه میکنم":Frederick
"شاید آلیس نخواد کسی ببینتش":kook
"تو کسی حساب نمیای؟":Frederick
بدون اهمیت دادن به حرفش برگشت و دوباره مشغول نگاه کردن به آلیس از دوربین شد.
"جدی چرا همش نگاهش میکنی؟":Frederick
"به تو چه؟":kook
فردریک آروم آروم خندید.
"یه چیزی طبیعی نیست":Frederick
"فِرِد انقدر تو کار من فوضولی نکن. برو بیرون":kook
از روی صندلی بلند شد.
"من که بههرحال داشتم میرفتم ولی من..":Frederick
"فِرِد":kook
"بله":Frederick
"برو بیرون":kook
خندید و به سمت در رفت.
"شب خوش جناب جئون":Frederick
"شب خوش":kook
فردریک از اتاق خارج شد.
جونگکوک، شات قهوه روی میزش رو برداشت و یک قلوپ نوشید.
'⁵ دقیقه بعد'
"چه جالب. در زدی":kook
"میخوای دفعه بعد این کارو نکنم؟":Alice
به صندلی تکیه داد.
"کارت رو بگو":kook
"خواستم بگم دارم میرم":Alice
چشمهاش رو بست.
"شب خوش":kook
یکم مکث کرد.
"شب بخیر":Alice
به سمت در رفت اما...
"راستی":kook
"بله؟":Alice
"فردا زودتر بیا":kook
با تعجب به جونگکوک نگاه کرد.
"مثلا؟":Alice
"ساعت هفت اینجا باش":kook
"اوه... باشه":Alice
به سمت در حرکت کرد و دستش رو روی دستگیره گذاشت اما برگشت و به جونگکوک نگاه کرد.
جونگکوک به طور سوالی به آلیس خیره شد.
"نمیری خونه؟":Alice
جونگکوک متعجب به آلیس نگاه کرد.
"چطور؟":Alice
آلیس یکم مکث کرد. چندبار پلک زد و دستش رو دور گردنش انداخت.
"ه.. هیچی. شب بخیر":Alice
و بدون حرفی از اتاق خارج شد.
قطعا نمیتونست بگه بابت رفتار روزهای اول کارش عذاب وجدان داشت.
"باید کمتر پررو بازی دربیارم. نه بخاطر اینکه شغلم رو از دست میدم. فقط... نباید زیاده روی کنم":Alice
- ۱۱.۹k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط