روزهآ غصه میخوردیم

روزهآ غُصه میخوردیم
شَب هآ دَرد میکشیدیم
و تنهآیی گلویمآن رآ می فشرد !
هَمه مآن شآعِر شُدیم و از طلسم گفتیم و گریستیم.
اما قسمت بد ماجرا این نبود!
قِسمَتِ بَدِش اینجآ بود که
مـآ هیچ شاعری رآ نَداشتیم که از مَرگ جادوگر شعر بگوید!◤
دیدگاه ها (۲)

چطور شلوارم و کفشم؟؟😐 😐 کامنت بزارید 😉 😉 😉 😉 😉

حیـف!فریآدِ مَرآ بُغض به‍ یَغمآ بُرده‍یک بَغَل [حَرف]،ولی مح...

گفت‍ ‍: قولـ بِدِه‍... گفتم‍ :چه‍ قولـی‍ ... گفت‍ :هَر وَقتـ...

مَـگِـه نَـمیگَـنْ:😐 بـه یـه چـِشْـم بِـهَمْ زَدَن میـگْذَر...

بررسی شعر «ونگوک» از (تس) (بخش نخست) ................شعر با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط