دلبر مغرور من
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت30
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
- سیاوش ت اون شب
خفه شو رها صداتو نشنوم نمیدونم باهام چیکار کردین اما میفهمم مطمعن باش من برای ت نمیمونم رها
رها با ناز و عشوه خاصی به سمتم اومد و گفت : اما ت مال منی عشقم
با شدت زیادی پسش زدم و به حیاط پر از درخت و سبزه پناه بردم تا بتونم نفس بکشم ، الان تو این حال فقط یه صنم میتونست حالمو خوب کنه گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم اما پشیمون شدم زنگ میزدم چی میگفتم با چه رویی اصن میخاستم زنگ بزنم ولی بدجوری دلم صداشو میخاست دلم براش خیلی تنگ شده بود .
برگشتم توی سالن و به رها گفتم : پس فردا برمیگردیم تهران
- اما ما که همین دیروز اومدیم
همین که گفتم فهمیدی ؟؟
- اره فهمیدم خب لااقل بیا همین دو روز رو خوش بگذرونیم
خودت برو خوش گذرونی من دیگه هیچکاری بهم خوش نمیگذره
- خب بیا که به من خوش بگذره خواهش میکنم سیاوش
نگاهی بهش انداختم و بلند شدم
توی ماشین منتظرتم
- چشم قربان
از این که وانمود میکرد عاشقمه حالم بهم میخورد با صدای بسته شدن در ماشین به خودم اومدم
- خب جانان حرکت کن
بدون حرفی ماشینو روشن کردم و خیلی سرد گفتم : کجا میریم
- اه وا سیاوش میریم خرید دیگه یه پاساژ همین جلوتره
اوکی
جلوی پاساژ نگه داشتم
رها میرم پارکینگ ماشینو پارک کنم میام
- باشه عشقم
ماشینو پارک کردم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم .
به سمت رها که رفتم چند تا پسرو دیدم که به وضوح دارن اذیتش میکنن ..
#پارت30
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
- سیاوش ت اون شب
خفه شو رها صداتو نشنوم نمیدونم باهام چیکار کردین اما میفهمم مطمعن باش من برای ت نمیمونم رها
رها با ناز و عشوه خاصی به سمتم اومد و گفت : اما ت مال منی عشقم
با شدت زیادی پسش زدم و به حیاط پر از درخت و سبزه پناه بردم تا بتونم نفس بکشم ، الان تو این حال فقط یه صنم میتونست حالمو خوب کنه گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم اما پشیمون شدم زنگ میزدم چی میگفتم با چه رویی اصن میخاستم زنگ بزنم ولی بدجوری دلم صداشو میخاست دلم براش خیلی تنگ شده بود .
برگشتم توی سالن و به رها گفتم : پس فردا برمیگردیم تهران
- اما ما که همین دیروز اومدیم
همین که گفتم فهمیدی ؟؟
- اره فهمیدم خب لااقل بیا همین دو روز رو خوش بگذرونیم
خودت برو خوش گذرونی من دیگه هیچکاری بهم خوش نمیگذره
- خب بیا که به من خوش بگذره خواهش میکنم سیاوش
نگاهی بهش انداختم و بلند شدم
توی ماشین منتظرتم
- چشم قربان
از این که وانمود میکرد عاشقمه حالم بهم میخورد با صدای بسته شدن در ماشین به خودم اومدم
- خب جانان حرکت کن
بدون حرفی ماشینو روشن کردم و خیلی سرد گفتم : کجا میریم
- اه وا سیاوش میریم خرید دیگه یه پاساژ همین جلوتره
اوکی
جلوی پاساژ نگه داشتم
رها میرم پارکینگ ماشینو پارک کنم میام
- باشه عشقم
ماشینو پارک کردم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم .
به سمت رها که رفتم چند تا پسرو دیدم که به وضوح دارن اذیتش میکنن ..
- ۵.۶k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط