ای کاش بگیرند از امروز سحررا

ای کاش بگیرند از امروز سحررا
ای اهل حرم سیرببینید پدر را
شمشیرپراز زهرگرفته زطبیبان
برنسخه ی توفرصت اماواگر را
جزتوچه کسی عفوکند قاتل خودرا
آن قاتل خوابیده ی عمری دم دررا
حتی خود قاتل پس از آن ضربه به خودگفت
ای کاش که برداری از این سجده کمررا
باورنکند کوفه که تواهل نمازی
وامانده دهانش که شنیده ست خبررا
سخت است ولی بازبرای دل زینب
یک روز به تأخیربینداز سفررا
دیدگاه ها (۳)

اتل متل یه مورچهقدم میزد تو کوچهاومد ی کفش ولگردپای اونو لگد...

قشنگ ترین متنی بود که تا حالا خوندم ﭘﺴﺮ : ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎﺷﯿﻢ...

رفتم فروشگاه کلی خرید کردم، یارو فاکتورو بهم داده منم با کلی...

ﻗﺪﯾﻤﺎ : ﻫﺮﮐﯽ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط