پارت

پارت ۱۷

تهیونگ:: پاشو خودم میبرمت
سوبیک هیانگ:: مثل اینکه الکی اومدی...بای
تهیونگ بلند شد و رفت سمت سوبیک هیانگ ودستشو محکم گرفت...
سوبیک هیانگ:: عاییی دردم گرف چته تو
تهیونگ:: کجا؟!
سوبیک هیانگ:: میخام لباس عوض کنم برم دکتر تو هم برو از اینجا نمیخام ببینمت
تهیونگ:: فک میکنی ب این راحتی دست بردارت میشم؟!
سوبیک هیانگ:: ول کن
تهیونگ:: خواهش میکنم گوش بده من کار بدی انجام ندادم...فک می‌کنی من دزدم؟! قمار بازم؟!
سوبیک هیانگ:: مهم نیست زندگی تو هرکاری میخای انجام بده بمن چ مربوط؟!
تهیونگ:: تو زنمی
سوبیک هیانگ:: زر نزن
تهیونگ:: هستی تو آخرین رابطمون از باکرگی دراوردمت خودت میدونی
سوبیک هیانگ:: خب ک چی حالا برو یکی دیگرو زیر کن بمنچه
تهیونگ:: چی میگی تو
سوبیک هیانگ:: دیگه زندگیمون ب کسی مربوط نیست...منم شاید با یکی دیگه رفتم ... ولی فک نکنم بتونم ب کسی اعتماد کنم
تهیونگ:: هه...هروقت نفسای تهیونگ قطع شد رابطش باهات تمومه...هروقتی از رو جنازم رد شدن میتونن بهت دست بزنن اینو بفهمممم(با داددد)
بعد تهیونگ خیلی عصبی رفت سمت در خروجی...
یهو سرشو از پشت در آورد داخل و گفت...
تهیونگ:: اینو بدون مال منی ن کس دیگه ای...اینم اخرین ملاقاتمون نیست...

Like?!
دیدگاه ها (۲)

پارت ۱۸سوبیک هیانگ بعد اینکه تهیونگ رفت کلی گریه کرد...رفت ت...

پارت۱۹سوبیک هیانگ اینو گفت و از خونه زد بیرون...تهیونگ سرجاش...

پارت ۱۶عشق_همیشگیاون شب برای سوبیک هیانگ یکی از بدترین و غمگ...

رفیق خولچلم بعد از مدتها کنار هم اومدیم اینم نتیجه اش..😂 خلا...

باید جواب ای الاف ویسو بدم

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۴اومد و نشست رو یه صندلی و با ترس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط