گاه دلم میگیرد
گاهے دلم میگیرد ...
از آدم هایے که در پس نگاه سردشان ...
با لبخندے گرم فریبت مےدهند ...
دلم مےگیرد ...
از خورشیدے که گرم نمےکند ...
و نورے که تاریکے مےدهد ...
از کلماتے که ...
چون شیرینے افسانه ها فریبت مے دهند ...
دلم مے گیرد ...
از سردے چندش آور دستے ...
که دستت را مےفشارد ...
و نگاهے که به توست ...
ولی هیچ وقت تو را نمےبیند ...
دلم مے گیرد ...
از چشم امید داشتن به این همه هیچ ...
گاهے حتے ...
از خودم هم دلم مے گیرد ...
از آدم هایے که در پس نگاه سردشان ...
با لبخندے گرم فریبت مےدهند ...
دلم مےگیرد ...
از خورشیدے که گرم نمےکند ...
و نورے که تاریکے مےدهد ...
از کلماتے که ...
چون شیرینے افسانه ها فریبت مے دهند ...
دلم مے گیرد ...
از سردے چندش آور دستے ...
که دستت را مےفشارد ...
و نگاهے که به توست ...
ولی هیچ وقت تو را نمےبیند ...
دلم مے گیرد ...
از چشم امید داشتن به این همه هیچ ...
گاهے حتے ...
از خودم هم دلم مے گیرد ...
- ۲۸۱
- ۱۳ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط