A business marriage

"A business marriage"
"P²³"
_ پدر ما سعی می‌کنیم باقی زندگیمونو به خوبی و خوشی بگذرونیم هر از گاهی به شما سر بزنیم خوبه؟
& اهوم من مشکلی ندارم عزیزم
+ پدر ما دیگه باید بریم ممنون برای همه چیز پدر
& خواهش میکنم هر کاری که برای تو کردم وظیفم بوده پسرم
_ منم ازتون ممنونم پدر که جلوی با هم بودن ما رو نگرفتین...
& (لبخند)
+ خب دیگه پدر ما باید بریم بعدا هم میایم پیشتون
_ بله پدر باید بریم
& اوهوم باشه برین سلامت باشین و مراقب خودتون باشین راستی وقتی که ازدواج کردین باید برام نوه بیارینا یادتون نره...😂
+_ چییی؟
_ عامم... خب پ..پدر هنوز وقتش نیست و اینکه..
+ اره پدر وقتش نیست فعلا هر موقع که شد سعی میکنیم این کارو بکنیم😂🗿
(بچم حرف گوش کنه ولی بیش از حد حرف گوش کن)😂
+ خب دیگه خدافظ پدر
_ خدافظ پدر
& خدافظ
پدر جونگکوک ویو
وای پسرم چقد بزرگ شده که یه دوست دختر پیدا کرده و میخواد باهاش ازدواج کنه و بچه دار شه😂
خب روز ها همینطور میگذشت و بورام و جونگکوک روز به روز بیشتر بهم وابسته میشدن
یه روز که بورام داشت به محل کارش می‌رفت یکی از این ون های مشکی اومدن جلوش و اونو بردن درواقع گروگان گرفتن...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
5 کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
دیدگاه ها (۸)

"A business marriage""P²⁴"جونگکوک ویوواییی بورام چرا نیومده ...

"A business marriage""P²⁶_ به نظرم تو یه ادم اضافی ای نه اون...

"A business marriage""P²²"(بابا‌ی جونگکوک&جونگکوک+بورام_)& س...

"A business marriage""P²¹"بورام هم اشکش در اومد _ منو ببخش ه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

فیک نویس ( پارت ۶ )مایل به پارت بعدی؟؟کای: چیییی!دالیا: پس چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط