و تو آن

و تو آن …
شعر محالی که هنوز ،

با دو صد دلهره در ،
حسرت آغاز توام ،

چشم بگشای و مرا ،
باز صدا کن «ای عشق» ،

که من از لهجه چشمان تو ،
شاعر بشوم ...♡♡
دیدگاه ها (۱)

کلافه که میشومباید تویی باشدتا مراببافد به آغوشش...♡♡

...♡♡

وقتی دلت بند شد به خنده هایشدیدی مسیر ذهنت شده گذرگاه هر روز...

🙂

💕وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گو...

وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گوی...

چشم انتظارِ توامجایت اینجا خالی‌ستچون صدفی که نیست در آن دُر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط