هانتر
#هانتر
#پارت ۱
گاهی انسان بدنیا اومده تا عوض بشه..
مقصر کی میتونه باشه!؟..اونی که عوضت کرد!؟یا خودت که عوض شدی..
+ من از زجر دادن دیگران لذت میبرم!
_ چه جالب!چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم
زجردیدن میتونه لذت بخش باشه وقتی اون گوشه ذهنت هنوز هم خودت رو سرزنش
میکنی..
البته..این گزینه برای انسان هایی با روان سالم صدق نمیکنه..!
باید روانت درگیرباشه تا از این موضوع لذت ببری..
و حاال چه چیزی برای اونها بهتر از تسکین دهندگی درد هم بود!؟
)فلش بک 2017 عمارت جئون (
عزیزدوردونه بودن چه حسی داره؟
دقیقا همون حس رو جونگکوک داشت ولی با یک تفاوت!
اون هیچقوت نخواست از برادرش سر تر باشه
سره میز صبحانه نشسته بود و منتظر اومدن پدرش بود..با لبخند زیبایی نشستن مادرش
رو تماشا کرد..هیچکسی رو بیشتر از مادرش دوست نداشت..
مج : جونگکوکا ! سحر خیز شدی پسرکم
جونگکوک خنده ارومی زیرلب کرد و نگاهشو ب مادرش دوخت
+ نه فقط امروز یکم کالسام زودتر شروع میشن
مج : خیلی خوبه..با برادرت میری ؟
+ جونگسو دیشب برنگشت خونه ، با راننده میرم
مج : ا..ون پسره احمق بازم برنگشته؟ معلوم نیست کجاها میره..
+ اوما اینقدر خودتو عصبی نکن! اونهم دیگه بزرگ شده از پس خودش برمیاد
مادرش تلخندی زد..
مج : به یانگسو )پدرکوک( گفتم برات ماشین شخصی بخره..وقتشه توهم مستقل بشی..
پج : مستقل..جسور و مقتدر..یادت نره تو قراره بشی یک مردی مثل پدرت...از اون
برادرت چیزی درنمیاد..
ج : یانگسو!
پج : من دارم سعی میکنم تا جونگکوک به انحراف کشیده نشه..من صالحتو میخوام
پسرم؛میخوام فرد شایسته ای باشی برای خانوادت..میخوام باعث سربلندی پدرت باشی
+ همینطوره پدر..
)پایان فلش بک( "زمان حال"
زندگی...!
گاهی انقدر از همه چیزدلزده و خسته میشیم که حتی توانایی ادامه دادن هم نداریم !
این بود تِز هرروزش..
حاال چندسالی میشد که از اون فضای گرم خانواد بیرون اومده بود!
گرم!براش خنده دار بود چون اون دیگه جونگکوک سالها پیش نبود!
سیگارِ برگ گرون قیمتش رو الی لبهاش گذاشت و کامی ازش گرفت..
کی فکرش رو میکرد که اون پسره خوب و دلرحم تبدیل بشه به هیوالیی که خودش
هم خودش رو نمیشناخت ؟
چطور یک انتقام..
یک کینه..
یک نفرت ..!
اون رو به اینجا رسونده بود !؟
فک کنم تا حدود پارت ۲۰ ام شرط نداریم تا متوجه ماجرا بشید .
#پارت ۱
گاهی انسان بدنیا اومده تا عوض بشه..
مقصر کی میتونه باشه!؟..اونی که عوضت کرد!؟یا خودت که عوض شدی..
+ من از زجر دادن دیگران لذت میبرم!
_ چه جالب!چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم
زجردیدن میتونه لذت بخش باشه وقتی اون گوشه ذهنت هنوز هم خودت رو سرزنش
میکنی..
البته..این گزینه برای انسان هایی با روان سالم صدق نمیکنه..!
باید روانت درگیرباشه تا از این موضوع لذت ببری..
و حاال چه چیزی برای اونها بهتر از تسکین دهندگی درد هم بود!؟
)فلش بک 2017 عمارت جئون (
عزیزدوردونه بودن چه حسی داره؟
دقیقا همون حس رو جونگکوک داشت ولی با یک تفاوت!
اون هیچقوت نخواست از برادرش سر تر باشه
سره میز صبحانه نشسته بود و منتظر اومدن پدرش بود..با لبخند زیبایی نشستن مادرش
رو تماشا کرد..هیچکسی رو بیشتر از مادرش دوست نداشت..
مج : جونگکوکا ! سحر خیز شدی پسرکم
جونگکوک خنده ارومی زیرلب کرد و نگاهشو ب مادرش دوخت
+ نه فقط امروز یکم کالسام زودتر شروع میشن
مج : خیلی خوبه..با برادرت میری ؟
+ جونگسو دیشب برنگشت خونه ، با راننده میرم
مج : ا..ون پسره احمق بازم برنگشته؟ معلوم نیست کجاها میره..
+ اوما اینقدر خودتو عصبی نکن! اونهم دیگه بزرگ شده از پس خودش برمیاد
مادرش تلخندی زد..
مج : به یانگسو )پدرکوک( گفتم برات ماشین شخصی بخره..وقتشه توهم مستقل بشی..
پج : مستقل..جسور و مقتدر..یادت نره تو قراره بشی یک مردی مثل پدرت...از اون
برادرت چیزی درنمیاد..
ج : یانگسو!
پج : من دارم سعی میکنم تا جونگکوک به انحراف کشیده نشه..من صالحتو میخوام
پسرم؛میخوام فرد شایسته ای باشی برای خانوادت..میخوام باعث سربلندی پدرت باشی
+ همینطوره پدر..
)پایان فلش بک( "زمان حال"
زندگی...!
گاهی انقدر از همه چیزدلزده و خسته میشیم که حتی توانایی ادامه دادن هم نداریم !
این بود تِز هرروزش..
حاال چندسالی میشد که از اون فضای گرم خانواد بیرون اومده بود!
گرم!براش خنده دار بود چون اون دیگه جونگکوک سالها پیش نبود!
سیگارِ برگ گرون قیمتش رو الی لبهاش گذاشت و کامی ازش گرفت..
کی فکرش رو میکرد که اون پسره خوب و دلرحم تبدیل بشه به هیوالیی که خودش
هم خودش رو نمیشناخت ؟
چطور یک انتقام..
یک کینه..
یک نفرت ..!
اون رو به اینجا رسونده بود !؟
فک کنم تا حدود پارت ۲۰ ام شرط نداریم تا متوجه ماجرا بشید .
- ۶.۵k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط